امشب

امشب
روےبامِ دلتنگے
دانہ دانہ بربادمیدهم
گلـبرگهاے
یخ زده ے خاطراتت را
وفردا
زیرآوارےازیادها
مَردُم زنے رامےیابند
ڪہ روےگونہ هاےنمناڪش
جاےبوسہ ےمهتاب است
دیدگاه ها (۴)

اون سال پاییز نخواستکه ساعت مچی شو یه ساعت به عقب تر برگردون...

ﻣﺎﻩ ﻣﻦ !ﻧﺸﺎﻧﯽ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺍﻡﻓﺮﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ...

حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای؟گفت: یا آب است؛ یا خاک...

حرمت چشم ترم اهسته اهسته شکست !!!،قدر دل را دلبرم اهسته اهست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط