از تو حرف میزنم

از تو حرف می‌زنم
چنان نوبرانه می‌شوم ؛
که بهار هم دهانش آب می‌افتد...
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱۸)

بیا...چونان رودخانه ای بیاپر از غرق شدگان بسیار در آنبیا...ب...

صبح یعنی وسط قصه ی تردید شما ،کسی از در برسد نور تعارف بکند ...

افسوس موها، نگاه هابه عبث عطر لغات شاعر را تاریک می کنند... ...

به "دوست داشتنت" متهممبه این جرمافتخار می‌کنم و به فراموش نک...

می گویند در خواب هایم هذیان می‌گویم.اما هیچکس نمی داند با تو...

چندی ترانه می شوم و دم نمی زنمحرف از وجود عالم و آدم نمی زنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط