شاعر میثم رحمانی ( تیکه سنگ)
شاعر میثم رحمانی ( تیکه سنگ)
🌱🍒سردم
سردتر از زمزمه یخ
سردتر از زوزه زمستان
سردتر اشکهای ابر
همچنان در این تاریکی شب
چون بید مجنون باغچه
مثل قناری در قفس می لرزم
حال خوبیست
وقتی از پشت نگاه پنجره
به شعله های آتش
می توان خیره شد
می توان خیره شده و گرما را احساس کرد
گرمایی که دور از دستان توست
گرمایی که در انتهای سکوت شب
چون ستاره شرقی دست نیافتنیست
گرمایی که می توان دید و نمی توان لمس کرد
چقدر غریبست نگاه آدمها
وقتی به آسمان دلت خیره می شوند
و چقدر زشت است
نقاش ...🌱🍒
🌱🍒سردم
سردتر از زمزمه یخ
سردتر از زوزه زمستان
سردتر اشکهای ابر
همچنان در این تاریکی شب
چون بید مجنون باغچه
مثل قناری در قفس می لرزم
حال خوبیست
وقتی از پشت نگاه پنجره
به شعله های آتش
می توان خیره شد
می توان خیره شده و گرما را احساس کرد
گرمایی که دور از دستان توست
گرمایی که در انتهای سکوت شب
چون ستاره شرقی دست نیافتنیست
گرمایی که می توان دید و نمی توان لمس کرد
چقدر غریبست نگاه آدمها
وقتی به آسمان دلت خیره می شوند
و چقدر زشت است
نقاش ...🌱🍒
۲۲.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۱