Love warning
part:3
کوک: پرده که داری
لیا: ......(گریه)
کوک:هوم
لیا: ببر صداتو عوضی(داد)
کوک: جوابمو ندادی ولی حالا معلوم میشه داری یا نه
ویو لیا: دستمو گرفت و کشیدم اون ور اتاق،یه در اونجا بود در رو باز کرد ومنو برد داخل در رو بست و قفل کرد منم پرت کرد روی تخت دستام و کمرم از درد بی حس شده بودن اومد سمتم و موهام کشید جیغ زدم و سعی کردم کنارش بزنم ولی نشد دستشو برد سمت س.ی.نه هام و اونا رو محکم فشار داد با مشت میکوبیدم توی سینش ولی زور مورچه در برا بر فیل بود عقب نرفت و یهو گفت:
کوک:به مناسبت اینکه میخوام پردتو بزنم گفتم روی تخت ملافه سفید بکشن حیفه که با خون تو لکه دارشون نکنم
لیا: ترو خدا ولم کن(گریه و التماس)
کوک: خفه شو(داد)
ویو لیا: چشمام مثل ابر بهاری میبارید یاد حرف دون ووک افتادم که همیشه بهم میگفت' تا وقتی که رسماً مال هم نشیم بهت دست نمیزنم شاید تو مال من نباشی' کاشکی میومد نجاتم میداد. نمیخوام زیر خوابی این هرزه بشم یهو دیدم از داخل جیبش یه چاقو در آورد و...
لیا:.......
ادامه دارد....
حمایت کنید🤍🌱
کوک: پرده که داری
لیا: ......(گریه)
کوک:هوم
لیا: ببر صداتو عوضی(داد)
کوک: جوابمو ندادی ولی حالا معلوم میشه داری یا نه
ویو لیا: دستمو گرفت و کشیدم اون ور اتاق،یه در اونجا بود در رو باز کرد ومنو برد داخل در رو بست و قفل کرد منم پرت کرد روی تخت دستام و کمرم از درد بی حس شده بودن اومد سمتم و موهام کشید جیغ زدم و سعی کردم کنارش بزنم ولی نشد دستشو برد سمت س.ی.نه هام و اونا رو محکم فشار داد با مشت میکوبیدم توی سینش ولی زور مورچه در برا بر فیل بود عقب نرفت و یهو گفت:
کوک:به مناسبت اینکه میخوام پردتو بزنم گفتم روی تخت ملافه سفید بکشن حیفه که با خون تو لکه دارشون نکنم
لیا: ترو خدا ولم کن(گریه و التماس)
کوک: خفه شو(داد)
ویو لیا: چشمام مثل ابر بهاری میبارید یاد حرف دون ووک افتادم که همیشه بهم میگفت' تا وقتی که رسماً مال هم نشیم بهت دست نمیزنم شاید تو مال من نباشی' کاشکی میومد نجاتم میداد. نمیخوام زیر خوابی این هرزه بشم یهو دیدم از داخل جیبش یه چاقو در آورد و...
لیا:.......
ادامه دارد....
حمایت کنید🤍🌱
۹.۰k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.