می خواست قاتلت بشه ولی عاشقت شد 💜
می خواست قاتلت بشه ولی عاشقت شد 💜
part : 6
- باشه مراقب خودت باش ( ذوق زده و ناراحت )
- میشه یه درخواست ازت کنم ؟
٫ اوهوم
- من میتونم به ( دست پاچه )
٫ تو میتونی چی ؟ چیزی شده ؟
- من میتونم به ا.ت
٫ کوکی یه بار دیگه حرفتو تکرار کنی من میدونم باتو سریع بگو دیگه
- من میتونم به ا.ت پیشنهاد دوستی بدم ؟ ( کیوت )
٫ کارت دعوت یادت نره ( خوشحال و ناراحت )
- هااا...چ..چییییی
٫ ( خنده ) چرا که نه حتما برای عروسیت میام 🙂
از خوشحالی رفت بغلش کرد و ازش تشکر کرد
- به بورام بگو زود خوب شه که قراره تو عروسیم براش شوهر پیدا کنم ( خر ذوق )
٫ باشه باشه ( خنده )
- کی میری ؟
٫ شاید فردا
- می خوای ا.تو ببینی ؟
٫ اره
- باشه
اول به ا.ت زنگ زدم ببینم دوستش رفته یا نه بعد که گفت رفته و منم با تهیونگ به سمت خونه ا.ت راه افتادیم تقریبا نیم ساعت راه بود که رسیدیم برای اینکه ا.ت نترسه زنگ زدیم چون تقریبا شب بود ( یعنی یهو نشسته باشه دوتا مرد بیان تو خب آدم میترسه )
+ صدا در اومدم جونگ کوک که کلید داشت حتما میا چیزی جا گذاشته درو باز کردم
+ دوباره چی جا گذ.....
با قیافه های که دید حرفش نصفه موند
٫ سلام
- ا.ت خوبی
+ مثل مجسمه وایستاده بودم همون مو همون چشم همون صدا تا اینکه با صدای کوک از فکرام اومدم بیرون راستش من اون موقعه که مامان تهیونگ بهم اونجوری گفت دیگه حسی نسبت به تهیونگ نداشتم
+ اره خوبم
- این ..
+ تهیونگ
٫ یه لحظه تعجب کردم که شناختم
+ بیاید تو
@bts_2013_army_9
part : 6
- باشه مراقب خودت باش ( ذوق زده و ناراحت )
- میشه یه درخواست ازت کنم ؟
٫ اوهوم
- من میتونم به ( دست پاچه )
٫ تو میتونی چی ؟ چیزی شده ؟
- من میتونم به ا.ت
٫ کوکی یه بار دیگه حرفتو تکرار کنی من میدونم باتو سریع بگو دیگه
- من میتونم به ا.ت پیشنهاد دوستی بدم ؟ ( کیوت )
٫ کارت دعوت یادت نره ( خوشحال و ناراحت )
- هااا...چ..چییییی
٫ ( خنده ) چرا که نه حتما برای عروسیت میام 🙂
از خوشحالی رفت بغلش کرد و ازش تشکر کرد
- به بورام بگو زود خوب شه که قراره تو عروسیم براش شوهر پیدا کنم ( خر ذوق )
٫ باشه باشه ( خنده )
- کی میری ؟
٫ شاید فردا
- می خوای ا.تو ببینی ؟
٫ اره
- باشه
اول به ا.ت زنگ زدم ببینم دوستش رفته یا نه بعد که گفت رفته و منم با تهیونگ به سمت خونه ا.ت راه افتادیم تقریبا نیم ساعت راه بود که رسیدیم برای اینکه ا.ت نترسه زنگ زدیم چون تقریبا شب بود ( یعنی یهو نشسته باشه دوتا مرد بیان تو خب آدم میترسه )
+ صدا در اومدم جونگ کوک که کلید داشت حتما میا چیزی جا گذاشته درو باز کردم
+ دوباره چی جا گذ.....
با قیافه های که دید حرفش نصفه موند
٫ سلام
- ا.ت خوبی
+ مثل مجسمه وایستاده بودم همون مو همون چشم همون صدا تا اینکه با صدای کوک از فکرام اومدم بیرون راستش من اون موقعه که مامان تهیونگ بهم اونجوری گفت دیگه حسی نسبت به تهیونگ نداشتم
+ اره خوبم
- این ..
+ تهیونگ
٫ یه لحظه تعجب کردم که شناختم
+ بیاید تو
@bts_2013_army_9
۷.۴k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.