همان چوب کوچک دارچینی

همان چوبِ کوچکِ دارچینی،

که لحظه ی آخر

درونِ چای می اندازی

همان شماره ی ناشناسی

که لحظه ی آخر

به زنگش پاسخ می دهی

همان عکسی که در لپ تاپت

پنهان می کنی، ولی دور نمی ریزی

پیراهنی که دکمه اش را ندوخته ای

اما

نمی توانی از پوشیدنش منصرف بشوی

من

تمام ِآن ها هستم...

نخواستنی هایی

که ناگهان

نمی توانی از دوست داشتنشان

صرف نظر کنی...!

#حمیده_هاشمی**
دیدگاه ها (۵)

ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ؟ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ ؟ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ؟ ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ؟ ﻃﺎﻗﺖ...

خودم را جایی جا گذاشته امشاید کنار تودر باغ های سیبشاید بالا...

سالها پیشکاسه ی سرم واژگون شدهنوز که هنوز استماهی قرمزی در د...

اندوه ها درمن شعله ور استابر ها در من در حال بارشنیمی آتشمنی...

همان چوب دارچینی که لحظه آخر درون چای می اندازی . . .همان عک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط