آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
آخر گشوده شد ز هم آن پردههای راز
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
چون سايه ديگر از چه گريزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خيالات ديرپا
چشم منست اينكه در او خيره ماندهای
ليلی كه بود؟ قصه چشم سياه چيست؟
در فكر اين مباش كه چشمان من چرا
چون چشمهای وحشی ليلی سياه نيست
در چشمهای ليلی اگر شب شكفته بود
در چشم من شكفته گل آتشين عشق
لغزيده بر شكوفه لبهای خامشم
بس قصهها ز پيچ و خم دلنشين عشق
در بند نقشهای سرابی و غافلی
برگرد ... اين لبان من، اين جام بوسهها
از دام بوسه راه گريزی اگر كه بود
ما خود نمیشديم چنين رام بوسهها!
#فروغ_فرخزاد
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
چون سايه ديگر از چه گريزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خيالات ديرپا
چشم منست اينكه در او خيره ماندهای
ليلی كه بود؟ قصه چشم سياه چيست؟
در فكر اين مباش كه چشمان من چرا
چون چشمهای وحشی ليلی سياه نيست
در چشمهای ليلی اگر شب شكفته بود
در چشم من شكفته گل آتشين عشق
لغزيده بر شكوفه لبهای خامشم
بس قصهها ز پيچ و خم دلنشين عشق
در بند نقشهای سرابی و غافلی
برگرد ... اين لبان من، اين جام بوسهها
از دام بوسه راه گريزی اگر كه بود
ما خود نمیشديم چنين رام بوسهها!
#فروغ_فرخزاد
۷.۴k
۲۸ آبان ۱۴۰۰