تو جا

تو كجايي؟
اينروزهايي كه سرتاسر نياز من بودن با توست، كجايي؟
همين حالا كه يادت افتاده ام بگو ؛ تو هم ياد من ميكني؟
در و ديوار اين خانه يادت هست؟ كجايي كه نقاشي هاي روزهاي تنهايي ام را بر پيكرهء ديوارهاي خانه تماشا كني؟ اينجا ديگر يك خانهء ساده نيست...! تو رفتي، من تنها ماندم، و اينجا نگارخانه اي شد از نقاشي هاي ديوانه وار من بر روي ديوارهايش. هركس مي آيد ، سراغ تو را از او ميگيرم. هيچ كس نمي دانست... پاسخ نقش و نگارهاي دلتنگي ام را ، كه 'تو كجايي' ...؟!
هرجا هستي ؛ باش ! فقط بدان بي خبري از حالت 'ديوانه ام' ميكند. به نگارخانهء من بيا تا بدانم ؛ تو كجايي ؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي ؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي ؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ !!.....
.
.
رو در و ديوار خونه رو نوشتم، تو كجايي، تو كجايي
ندارم از تو نشوني، جز يه دستخط خداحافظي و، طعم جدايي، تو كجايي...؟
دیدگاه ها (۱۸)

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری استکه این شگفت ترین نوع خویش...

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کو...

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتمروبروی چشم خود چشمی غزل...

تیـــــــــغ ﻫـﺴــﺖ ...ﺭَگــــــــــ ﻫــﺴــﺖ ...ﻭ ﯾﮏ ﺩﻧﯿــــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط