از خانه بیرون می زنم اما کجاامشب

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب 
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
پشت ستون سایه ها روی درخت شب 
می جویم اما نيستی در هیچ جا امشب

می دانم اری نیستی اما نمی دانم 
بیهوده می گردم بدنبالت، چرا امشب؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما 
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف 
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز 
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه 
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم، تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بی تو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شب های جنون من 
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب
دیدگاه ها (۷)

قصه ی دیده ی تر را به که باید گفتن؟ناله ی شام و سحر رابه که ...

ﺗﻌﻬﺪ ﺩﺍﺷﺘﻦﻋﻤﯿﻖﺗﺮﯾﻦ ﺣس ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ...ﺍﯾﻦﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺳﻬﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻋﺎ...

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری استکه این شگفت ترین نوع خویش...

تو كجايي؟اينروزهايي كه سرتاسر نياز من بودن با توست، كجايي؟هم...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

‍ نیایش شبانه با حضـــــرت عشق  خدایا🤲بضاعت من به قدری است ک...

🌱🍒پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیالیک شب تو را ز مرمر شعر آفری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط