رمان دنیای موازی

رمان دنیای موازی🌓
#part2
_صبح_

نباهت:بچه ها بیدارشید صبح شده آسیه آیبیکه زودباشید مدرسه دیرتون میشه
یامان: مامان بذار یکم دیگه بخوابیم
نباهت: نه نمیشه انگار آقا یامان ماشین نمیخواد
یامان: باشه باشه بیدار شدم
آسیه: بیدار شدم رفتم حمام دوش گرفتم بعد لباس فرم مدرسه رو پوشیدم موهامو خشک کردم حالت دادم بعد یه آرایش ملایم انجام دادم وبعد رفتم پایین منتظر آیبیکه بودم

آیبیکه: بیدار شدم رفتم دوش گرفتم
موهامو خشک کردم لباس فرم رو پوشیدم موهامو حالت دادم و آرایش ملایم انجام دادم رفتم پایین دیدم آسیه منتظرم بود
آسیه: کجا بودی تو زود باش بریم رفتیم سمت خونه ی عموم خونه عموم اینا چهارتا خونه جلوترن دم درخونه عموم منتظر عمر بودیم که ماشینش رو از پارکینگ بیاره بیرون و بریم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مدرسه
اوگلجان: میگم یامان ماشین خرید
آسیه:آره امروز میخواد بره از نمایشگاه تحویل بگیره
عمر: مبارک باشه
آیبیکه:ممنون بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم مدرسه وارد مدرسه شدیم
آیبیکه:اینجا چقدر قشنگه
اوگلجان:الان قش میکنم (افتاد روی عمر)
عمر:اوگلجان😡
اوگلجان:باشه باشه قشم تموم شد😁
آسیه:از دست تو اوگلجان😄
آیبیکه:چرت وپرت نگو اوگلجان
سوسن:اینا دیگه کی هستن انگار بدبختن🤣
برک:آره
دوروک:حال میده بریم اذیت
سوسن:آره
برک:چجورم
دوروک:بریم به به پاپتی های عزیز
آسیه:اول صبحی چی میخوای هااا
دوروک:اذیت کردن شما پاپتی ها
آسیه:ما پاپتی نیستیم
دوروک:هستین پاپتی پاپتی پاپتی
آسیه : نمیفهمی پاپتی نیستیم😡😡

ادامه دارد........
دیدگاه ها (۱)

لایک و فالو و کامنت یادتون نرهحمایت کنید#سیفر

لایک و فالو و کامنت یادتون نرهحمایت کنید#آسیه#سوسن#یاسمین#آی...

رمان دنیای موازی🌓#part1سلام من آسیه هستم ۱۹سالمه یه خواهر دا...

لایک و فالو و کامنت یادتون نرهحمایت کنید#آسدور#آیبر#سوسعم

ولی عمر توی این قسمت😭😭😭#عمر #سوسن #کاردشلریم #یازگی #اسیه #د...

امروزم با صدای الارم از خواب بیدار شدم و به مدرسه فحش میدادم...

{مافیای من }{پارت 1}ویو جیمین صبح ساعت ۶ با صدای آلارم گوشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط