★Our ldal★
★Our_ldal★
★ایدال_ما★
پارت ۱۲
( ببخشید بچه ها واقعا نبودم امتحان نهایی دیگه 😂😐🤌)
ا.ت : می سان های هایری جیغ کشیدن که گوشم سوراخ شد بر
هایری: اون م. یکی بودیم ( با گمی سان : اما ...
ا.ت : اما پمبا نداریم شما تا موقعی که از شر این یارو ه خلاص شین پیش ما می مونین اوکی
می سان : اوکی.. مرسی
فلش بک به خونه
ویو ا.ت
رفتیم خونه و وقتی اعضا می سان و هایری دیدن تعجب کردن
جیهوپ : سلام .. ا.ت جیمین معرفی نمی کنید
ا.ت : اوو.وو ....چرا چرا ایشون می سان و ایشون هم هایری باهم هم خواهرن
می سان و. هایری : سلام ( با لبخند )
اعضا :سلام بیا این تو بفرمایید
می سان هایری : ممنون
ا.ت : بچه ها اتاق خالی که بهتون گفتم حاضر شده
تهیونگ : آره استف ها اومدن درست کردن
هایری و می سان : ممنونیم
می سان و هایری رفتن تو اتاق
جین : چی شده تعریف کنید
ا.ت : تو میخوایی تعریف کنی یا من ؟؟؟
جیمین: خودت تعریف کن
ا.ت همچین تعریف کرد
نامجون: چرا حالا دوستات دوزدیدن حالا
ا.ت : تا جای که می دونم می سان و هایری باباشون قمار می کرد و سر اونا یکبار قمار کردن و اونا پیش من بودن
جونگ کوک وسط حرفش پرید
کوک : چرا بهمون نگفتی ( اعضا با جدیت نگاش کردن )
کوک : چیه مگه چیز بدی گفتم
ا.ت : نه .. ولی وسط حرفم پرید ای بچه
کوک : من از تو بزرگ تر ما چی میگی 😐😂🤌🔪
ا.ت : خوب بابا سلطان جنگل 😂🚶🏽♀️
نامجون : بچه ها ا.ت ادامه خرفتو بگو
ا.ت : ببخشید .. داشتم می گفتم یه روز از خونه زدن بیرون یچیز های بخرن واسه خودشون که تا یک نیو مده بودن نگرانشون شدم به پلیس هم گفتم ولی نتونستن پیداشون کنن تمام شب رو گریه می کردم خودم سر زنش می کردم که چرا گذاشتم اون روز برن یک هفته اینجوری بودم
کوک : پس بگو چرا یک هفته نمی اومدی خونه و با هامون تماس یا چت نمی کردی
اعضا دوباره با جدیت نگاش کردم
کوک : بله حرفم نزنیم
ا.ت : نه حرف نزن تو یکی 🚶🏽♀️🔪😂
ادمین یونا.:))
اینم از این خوب بود !؟ ( راستی لباس هاشون وقتی از اونجا فرار کردن لباس دومی مال می سان لباس سومی مال هایری )
★ایدال_ما★
پارت ۱۲
( ببخشید بچه ها واقعا نبودم امتحان نهایی دیگه 😂😐🤌)
ا.ت : می سان های هایری جیغ کشیدن که گوشم سوراخ شد بر
هایری: اون م. یکی بودیم ( با گمی سان : اما ...
ا.ت : اما پمبا نداریم شما تا موقعی که از شر این یارو ه خلاص شین پیش ما می مونین اوکی
می سان : اوکی.. مرسی
فلش بک به خونه
ویو ا.ت
رفتیم خونه و وقتی اعضا می سان و هایری دیدن تعجب کردن
جیهوپ : سلام .. ا.ت جیمین معرفی نمی کنید
ا.ت : اوو.وو ....چرا چرا ایشون می سان و ایشون هم هایری باهم هم خواهرن
می سان و. هایری : سلام ( با لبخند )
اعضا :سلام بیا این تو بفرمایید
می سان هایری : ممنون
ا.ت : بچه ها اتاق خالی که بهتون گفتم حاضر شده
تهیونگ : آره استف ها اومدن درست کردن
هایری و می سان : ممنونیم
می سان و هایری رفتن تو اتاق
جین : چی شده تعریف کنید
ا.ت : تو میخوایی تعریف کنی یا من ؟؟؟
جیمین: خودت تعریف کن
ا.ت همچین تعریف کرد
نامجون: چرا حالا دوستات دوزدیدن حالا
ا.ت : تا جای که می دونم می سان و هایری باباشون قمار می کرد و سر اونا یکبار قمار کردن و اونا پیش من بودن
جونگ کوک وسط حرفش پرید
کوک : چرا بهمون نگفتی ( اعضا با جدیت نگاش کردن )
کوک : چیه مگه چیز بدی گفتم
ا.ت : نه .. ولی وسط حرفم پرید ای بچه
کوک : من از تو بزرگ تر ما چی میگی 😐😂🤌🔪
ا.ت : خوب بابا سلطان جنگل 😂🚶🏽♀️
نامجون : بچه ها ا.ت ادامه خرفتو بگو
ا.ت : ببخشید .. داشتم می گفتم یه روز از خونه زدن بیرون یچیز های بخرن واسه خودشون که تا یک نیو مده بودن نگرانشون شدم به پلیس هم گفتم ولی نتونستن پیداشون کنن تمام شب رو گریه می کردم خودم سر زنش می کردم که چرا گذاشتم اون روز برن یک هفته اینجوری بودم
کوک : پس بگو چرا یک هفته نمی اومدی خونه و با هامون تماس یا چت نمی کردی
اعضا دوباره با جدیت نگاش کردم
کوک : بله حرفم نزنیم
ا.ت : نه حرف نزن تو یکی 🚶🏽♀️🔪😂
ادمین یونا.:))
اینم از این خوب بود !؟ ( راستی لباس هاشون وقتی از اونجا فرار کردن لباس دومی مال می سان لباس سومی مال هایری )
۴.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.