part1
تهیونگ:
ساعت نزدیک هشت صبحه و هنوز قهوهم تموم نشده
قرار بود جلسهی همکاری با بیمارستان امروز باشه
بیحوصلهم مثل همیشه
همهچیز توی این شرکت مرتب پیش میره، جز ذهن من
لعنتی دو ساله هر روز بهش فکر میکنم ولی هنوز نمیتونم اسمشو بدون درد بشنوم
در دفتر باز میشه
صدای پاش مثل اون روزا آشناست
جنیسا:
تا وارد میشم نفسهام سنگینتر میشه
یه لحظه حس میکنم اون نگاه سردش هنوز روم قفله
خودم رو جمع و جور میکنم و میرم سمت میز
سلام آقای کیم
از کلمه آقای کیم بدم میاد
یه زمانی فقط میگفتم تهیونگ (جنیسا اینارو توی دلش میگه)
یه لبخند نصفه میزنه ولی نگام نمیکنه
میگه گزارش قرارداد رو بذار روی میز
انگار من یه غریبه ام
ولی تهیونگ خودت خواستی منو نبینی، خودت شک کردی، خودت تمومش کردی(بازم توی دلش گفت😁)
تهیونگ:
صداش هنوز همون نرمی رو داره
لعنت به من که اون شب نپرسیدم
محکم خودمو جمع میکنم
میخوام فقط حرفهای برخورد کنم
جنیسا:هنوزم نمیتونی نگام کنی
چطور نگاه کنم وقتی هنوز دلم از همون نگاه میسوزه... (توی دلش گفت)
تهیونگ:اینجا محل کاره جنیسا، در مورد گذشته حرف نزن
اما توی دلم فریاد میکشم کاش میتونستم
جنیسا:
یه لحظه حس میکنم صداش لرزید
همون تهیونگ مغرور با اون اخم همیشگی
اما گوشهی چشمش یه چیزی هست
یه حس پنهون که سعی داره قایمش کنه
جنیسا: چشم آقای کیم و برمیگردم تا برم
ولی قبل از اینکه درو ببندم صدای نفسش رو میشنوم
سنگین و پر از حرف نگفته
تهیونگ:
میره
دفتر دوباره ساکت میشه
اما صدای پاش هنوز توی گوشم میپیچه
جنیسا برگشته
سرنوشت قراره دوباره منو امتحان کنه......
چطور بود؟؟؟؟
حمایت کنیدددد و پیجمون رو به دوستاتون معرفی کنید.
شرط:
۱۰ لایک
بازنشر
دیگه همین دیگه بوس بهتون باییی💕
ساعت نزدیک هشت صبحه و هنوز قهوهم تموم نشده
قرار بود جلسهی همکاری با بیمارستان امروز باشه
بیحوصلهم مثل همیشه
همهچیز توی این شرکت مرتب پیش میره، جز ذهن من
لعنتی دو ساله هر روز بهش فکر میکنم ولی هنوز نمیتونم اسمشو بدون درد بشنوم
در دفتر باز میشه
صدای پاش مثل اون روزا آشناست
جنیسا:
تا وارد میشم نفسهام سنگینتر میشه
یه لحظه حس میکنم اون نگاه سردش هنوز روم قفله
خودم رو جمع و جور میکنم و میرم سمت میز
سلام آقای کیم
از کلمه آقای کیم بدم میاد
یه زمانی فقط میگفتم تهیونگ (جنیسا اینارو توی دلش میگه)
یه لبخند نصفه میزنه ولی نگام نمیکنه
میگه گزارش قرارداد رو بذار روی میز
انگار من یه غریبه ام
ولی تهیونگ خودت خواستی منو نبینی، خودت شک کردی، خودت تمومش کردی(بازم توی دلش گفت😁)
تهیونگ:
صداش هنوز همون نرمی رو داره
لعنت به من که اون شب نپرسیدم
محکم خودمو جمع میکنم
میخوام فقط حرفهای برخورد کنم
جنیسا:هنوزم نمیتونی نگام کنی
چطور نگاه کنم وقتی هنوز دلم از همون نگاه میسوزه... (توی دلش گفت)
تهیونگ:اینجا محل کاره جنیسا، در مورد گذشته حرف نزن
اما توی دلم فریاد میکشم کاش میتونستم
جنیسا:
یه لحظه حس میکنم صداش لرزید
همون تهیونگ مغرور با اون اخم همیشگی
اما گوشهی چشمش یه چیزی هست
یه حس پنهون که سعی داره قایمش کنه
جنیسا: چشم آقای کیم و برمیگردم تا برم
ولی قبل از اینکه درو ببندم صدای نفسش رو میشنوم
سنگین و پر از حرف نگفته
تهیونگ:
میره
دفتر دوباره ساکت میشه
اما صدای پاش هنوز توی گوشم میپیچه
جنیسا برگشته
سرنوشت قراره دوباره منو امتحان کنه......
چطور بود؟؟؟؟
حمایت کنیدددد و پیجمون رو به دوستاتون معرفی کنید.
شرط:
۱۰ لایک
بازنشر
دیگه همین دیگه بوس بهتون باییی💕
- ۲۹۳
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط