Part last
شکه بودم میخاستم حرف بزنم ک
_ ببین ات... دیگه نمیخام لحظات بدون تورو بگذرونم
من دیوانه وار عاشقتم...
نمیدونم چرا ولی اشکم در اومد
+منم هق من... دوس... دوست دارم هق
بعد از فرو بردن حلقه توی انگشتم بوسه ای روی لبم کاشت
چیزی ک خیلی وقت بود ارزوی لمس کردنش رو داشتم....
راوی « جیمین تمام شهامتش رو جمع کرد تا احساساتش رو بیان کنه
ولی خب خوشبختانه جوابگو بود ....
ساحل... غروب.. و دو عاشقی ک محو تماشای اون شده بودن....
شروع زندگی اونا بود
خب خب میدونم اخرش بد شد
چون تاحالا این مدلی ننوشته بودم ینی همون اعتراف کردن
ب بزرگی خودتون ببخشید 🤍😆
_ ببین ات... دیگه نمیخام لحظات بدون تورو بگذرونم
من دیوانه وار عاشقتم...
نمیدونم چرا ولی اشکم در اومد
+منم هق من... دوس... دوست دارم هق
بعد از فرو بردن حلقه توی انگشتم بوسه ای روی لبم کاشت
چیزی ک خیلی وقت بود ارزوی لمس کردنش رو داشتم....
راوی « جیمین تمام شهامتش رو جمع کرد تا احساساتش رو بیان کنه
ولی خب خوشبختانه جوابگو بود ....
ساحل... غروب.. و دو عاشقی ک محو تماشای اون شده بودن....
شروع زندگی اونا بود
خب خب میدونم اخرش بد شد
چون تاحالا این مدلی ننوشته بودم ینی همون اعتراف کردن
ب بزرگی خودتون ببخشید 🤍😆
۳۳.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.