فن ساین رویایی
فن ساین رویایی
جین ویو:
جیمین انقدر عشق کورش کرده بود ... ک چشماش رو روی همه چی بسته بود و فقط ات رو میدید
این واقن نگران کننده بود
ی هیچی فکر نمیکرد فقط میخاست اونو داشته باشه
موقعی هم ک رفت بیمارستان اصن ب این فکر نبود ک ممکنه بهش گیر بدن یا حتا هویتش لو بره....
این باعث شد تا خودم دست ب کار بشم
خوشبختانه کار ساز بود...
( اهم اهم... میدونید دیگه.. گفته بودم بدون اینکه بهش گیر بدن رفت پیش ات )
جیمین ویو :
قرار شد ک فقط برای چند دقه ات رو ببینم
دیدنش تو اون شرایط واقن برام سخت بود
انگاری ک داشتن قلبم رو چنگ میزدن
نمیتونستم.... نمیتونستم... اون رو توی این وضعیت ببینم
اون... اون همه چیز من بود
کلی لحظات خاطر های خوب باهاش داشتم... و اونا تک تک از جلوی چشمام رد میشد
این باعث میشد بیشتر قلبم ب درد بیاد
قطره های اشک همینطور از چشمام پایین میومدن
درحالی ک ب اون چشمای بسته خیره بودم
_ هق حتا تو این وضعیتم مث فرشته ای هق
یهو گریش شدت گرفت
_ ات هق... تو.. تو ک نمیخای ترکم کنی هق ن؟
دوست دارم.. دوست دارم اونم خیلی هق
هنوز حرفام تموم نشده بودن
ک با وارد شدن پرستار سکوت کردم
.
باورم نمیشه انقد زود تایم تموم شد!
_ هق... فقط چن دقه دیگه هق ( حرفه همیشگی من ب مامانم وقتی میخاد بیدارم کنه 😆😂)
&نمیشه جناب... گفتم دیگه... لطفن برید بیرون
برای باز اخر نگاهی ب اون فرشته ب امیده این ک اون فقط خاب باشه نگاه کردم ن اینکه بیهوشه!
( چند ماه بعد )
راوی « توی این چند ماه حال ات خوب شده بود...
جیمین ویو :
رو ب رو اینه ایستاده بودم
لباسم رو صاف کردم
و درحالی ک ساعتم میبستم نیم نگاهی ب خودم توی اینه انداختم
الان دیگه باید میرفتم...
_هوففففف.... جیمین.. چیزی نی استرس نداشته باش...
بلخره امروز میخاستم احساساتم رو باهاش درمیون بزارم
ات ویو :
بعد عمل با کمک مراقبتای جیمین حالم بهتر شد
جوری ک خودش گفته بود
بخاطر اینکه خا هوام عوض شه قرار بود بریم ساحل
ولی اون گف یذره دیر تر میاد و بهتر من زود تر برم
.
.
روی شن ها نشسته بودم جوری ک اب پاهام رو لمس میکرد.....
با صدای قدم هایی ک از پشت سرم میومد برگشتم ب سمت صدا
واووووو اون جیمین بود!
جذابیتش واقن خیره کننده بود امروز یا همیشه فرق داشت.... قشنگ تر شده بود
رفتم سمتش
جیمین ویو :
محو زیباییش شده بودم... ک با اومدنش سمتم ب خودم اومدم
نمیخاستم دیگه زمان رو از دست بدم...
بعد حرفای همیشگی درحالی ک هنوز سر پا بودیم
میخاستم بهش اعتراف کنم
_اووو... ات اونجا رو نگا!
ات ویو:
+ کج...
هنوز حرفم تموم نشده بود ک با جیمینی رو ب رو شدم ک زانو زده و
ی جعبه دستش
خیلی اروم در جعبه رو باز کارد
ی انگشتر تک نگین ظریف...
ادامش پست بعد
جین ویو:
جیمین انقدر عشق کورش کرده بود ... ک چشماش رو روی همه چی بسته بود و فقط ات رو میدید
این واقن نگران کننده بود
ی هیچی فکر نمیکرد فقط میخاست اونو داشته باشه
موقعی هم ک رفت بیمارستان اصن ب این فکر نبود ک ممکنه بهش گیر بدن یا حتا هویتش لو بره....
این باعث شد تا خودم دست ب کار بشم
خوشبختانه کار ساز بود...
( اهم اهم... میدونید دیگه.. گفته بودم بدون اینکه بهش گیر بدن رفت پیش ات )
جیمین ویو :
قرار شد ک فقط برای چند دقه ات رو ببینم
دیدنش تو اون شرایط واقن برام سخت بود
انگاری ک داشتن قلبم رو چنگ میزدن
نمیتونستم.... نمیتونستم... اون رو توی این وضعیت ببینم
اون... اون همه چیز من بود
کلی لحظات خاطر های خوب باهاش داشتم... و اونا تک تک از جلوی چشمام رد میشد
این باعث میشد بیشتر قلبم ب درد بیاد
قطره های اشک همینطور از چشمام پایین میومدن
درحالی ک ب اون چشمای بسته خیره بودم
_ هق حتا تو این وضعیتم مث فرشته ای هق
یهو گریش شدت گرفت
_ ات هق... تو.. تو ک نمیخای ترکم کنی هق ن؟
دوست دارم.. دوست دارم اونم خیلی هق
هنوز حرفام تموم نشده بودن
ک با وارد شدن پرستار سکوت کردم
.
باورم نمیشه انقد زود تایم تموم شد!
_ هق... فقط چن دقه دیگه هق ( حرفه همیشگی من ب مامانم وقتی میخاد بیدارم کنه 😆😂)
&نمیشه جناب... گفتم دیگه... لطفن برید بیرون
برای باز اخر نگاهی ب اون فرشته ب امیده این ک اون فقط خاب باشه نگاه کردم ن اینکه بیهوشه!
( چند ماه بعد )
راوی « توی این چند ماه حال ات خوب شده بود...
جیمین ویو :
رو ب رو اینه ایستاده بودم
لباسم رو صاف کردم
و درحالی ک ساعتم میبستم نیم نگاهی ب خودم توی اینه انداختم
الان دیگه باید میرفتم...
_هوففففف.... جیمین.. چیزی نی استرس نداشته باش...
بلخره امروز میخاستم احساساتم رو باهاش درمیون بزارم
ات ویو :
بعد عمل با کمک مراقبتای جیمین حالم بهتر شد
جوری ک خودش گفته بود
بخاطر اینکه خا هوام عوض شه قرار بود بریم ساحل
ولی اون گف یذره دیر تر میاد و بهتر من زود تر برم
.
.
روی شن ها نشسته بودم جوری ک اب پاهام رو لمس میکرد.....
با صدای قدم هایی ک از پشت سرم میومد برگشتم ب سمت صدا
واووووو اون جیمین بود!
جذابیتش واقن خیره کننده بود امروز یا همیشه فرق داشت.... قشنگ تر شده بود
رفتم سمتش
جیمین ویو :
محو زیباییش شده بودم... ک با اومدنش سمتم ب خودم اومدم
نمیخاستم دیگه زمان رو از دست بدم...
بعد حرفای همیشگی درحالی ک هنوز سر پا بودیم
میخاستم بهش اعتراف کنم
_اووو... ات اونجا رو نگا!
ات ویو:
+ کج...
هنوز حرفم تموم نشده بود ک با جیمینی رو ب رو شدم ک زانو زده و
ی جعبه دستش
خیلی اروم در جعبه رو باز کارد
ی انگشتر تک نگین ظریف...
ادامش پست بعد
۴۳.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.