بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مردم
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
و خودم را به غم انگیزترین درد سپردم
تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
و دلت بود از این هجرت پردرد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمين روز به یاد تو شمردم
باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
و خودم را به غم انگیزترین درد سپردم
تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
و دلت بود از این هجرت پردرد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمين روز به یاد تو شمردم
باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
- ۳۴۹
- ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط