از راه دوری آمدمآغوش خود را باز کن

.

از راه دوری آمدم،آغوش خود را باز کن
چرخی بزن دور و بَرَم،قدری برایم ناز کن

بنشین کنارم،خسته ام!دستی بکش بر گونه ام
میلِ شدیدِ بوسه را،پنهان چرا؟ابراز کن

دلسرد و بی انگیزه ام،شوری به پا کن در دلم
سرمایِ تبریزِ مرا،شَر جی تر از اهواز کن

تن خسته از تکرار شب، ای مرغ زیبای سَحَر
بر شاخه ی خشکیده ام،چَه چَه بزن،آواز کن!

یا خاک پایت میشوم ،مستانه بر خاکم برقص
یا آسمانت میشوم،در وسعتم پرواز کن

اصلا چرا فَک میزنم؟! این ریش و قیچی دست تو
من تحت فرمانم فقط،آهنگ خوبی ساز کن

سجاده ام این دفتر و، راز و نیازم این غزل
در شعر بی آرایه ام، تا میشود اعجاز کن
دیدگاه ها (۱)

گیسوی تورابافتنش کار خودت نیستاین کار ظریفیستکه اندازه ی مرد...

"محروم" ز رویت من و "محرَم" به تو او شدلعنت به تو ای "واو" ن...

تا شدم بی خبر از خویش ، خبرها دیدم،،،،بی خبر شو ، که خبرهاس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط