پارت هشتم

پارت هشتم.

دیدم یکی با لباسای سیاه و ماسک منو هل داد و اومد توی خونه حواسم نبود دستامو گرفت و انداختم روی زمین و نشست روم و چاقو گذاشت زیر گلوم.
چشمام رنگ خون شد وقتی چاقو رو دیدم.
ولی موقعی که فکر کردم کارم تمومه هانما اومد داخل و یه مشت به صورت اون یارو کوبید.
دوست دختر هانما هم باهاش بود میخواست کمکم کنه بلند شم
مارنی : هی حالت خوبه ؟
موقعی که خواست بازومو بگیره دستشو زدم کنار.
دختره بدبخت سکته کرد از کار من.
هانما اون یارو رو از راپله پرت کرد پایین و در رو میخواستم ببندم من یه لحظه به مارنی نگاه ترسناکی کردم اونم مثل یه دختر خوب خودش رفت بیرون و در رو بستم و پشت در نشستم.هانما اومد پیشم و بغلم کرد.
هانما : ببخشید که حواسم بهت نبود.

من هیچ واکنشی نشون ندادم ولی اون محکم منو فشار داد و ناخداگاه زدم زیر گریه و منم بغلش کردم

میشل : توی لعنتی چرا انقدر...
هانما : گفتم که معذرت میخوام
میشل : اگه اون یارو منو میکشت بازم معذرت میخواستی ؟ واقعا انقدر بی ارزشم برات که موقعی داشتم میرفتم حتی اسممو صدا نزدی!
هانما : من...
میشل : خفه شو ! فقط خفه شو هیچی نگو نمیخوام صداتو بشنوم...


#توکیو‌ریونجرز
#هانماشوجی
#فیک
دیدگاه ها (۳)

پارت نهم میشل : خستم کردی دیگه !کافیه ! هلش دادم عقب و در رو...

پارت دهماز ماشین کشیدمش بیرون و خوردیم به یه جایی و یکم از د...

پارت هفتمبه هانما نگاه کردم و بهش چشمک زدم یه لحظه متوجه نشد...

پارت شیشمهانما داشت نگام میکرد ینی یه جوری که انگار میخواد ب...

☆عشق روانی من (۱)☆ از زبان هیروکو صدای آلارم گوشیم اومد نگ...

☆ عشق روانی من (۵) ☆☆ از زبان هیروکو ☆چند روز از اون روز گذش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط