از کنارم رد شدی بیاعتنا نشناختی

از کنارم رد شدی بی‌اعتنا، نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی

در تمام خاله‌بازی‌های عهد کودکی
همسرت بودم همیشه بی‌وفا نشناختی؟

لی‌له‌باز کوچه‌ی مجنون صفت‌ها فکر کن
جنب مسجد، خانه‌ی آجرنما، نشناختی؟

دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر
این منم تک‌تاز گرگم‌ برهوا، نشناختی؟

اسم من آقاست اما سال‌ها پیش این نبود
ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟

کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی 🌼💙

#مجتبی_سپید
دیدگاه ها (۱۷)

عاقبت از نفس افتاده ترین مرد شدیوارث واقعی قافیه ی درد شدیبه...

درد ِعشقی کشیده ام که فقط ، هر که باشد دچار می فهمدمرد ، معن...

بس کن! تمام خاطره های مرا بدهخوابِ مرا بده، رویای مرا بدهمیز...

خود را اگرچه سخت نگه داری از گناهگاهی شرایطی است که ناچاری ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط