p1
p1
ویو ا/ت :
+ ساعت ۴ بعد از ظهر بود و حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم یکم با گوشیم بازی کنم .. آها راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم من ا/ت هستم و ۲۶ سالمه و ۳ ساله که با تهیونگ ازدواج کردم و ما سر اینکه توی بار لباسم یکم باز بود دعوای بدی کردی و با هم قهریم
+ توی اینستا داشتم میچرخیدم که صدای پا شنیدم دیدم تهیونگ داره میاد پایین یه نگاه بهش کردم و چش غره رفتم بهش ( شما گوهر خوردی )
_ غذا داریم ؟ ( سرد )
+ ...
_ پرسیدم غذا داریم ( سرد )
+ ...
_ کرییییییییییی ( داد )
+ با دادی که زد تنم لرزید
+ ن..نه
_ تو توی این خونه چه غلطی میکنییییی؟
+ ت..تهیونگ
_ خفهه شو
+ درست با من صحبتتت کن
_ درست صحبت نکنم چه غلطی میخوای بکنی ؟
+ حق نداری با من...
+ حرفم با یه سیلی تموم شد
_ حرف از زبونت بیاد بیرون میگیرم میزنمت دیگه نتونی حرف بزنی
+ ب..باشه
+ تهیونگ رفت توی اتاقو من موندم دل شکستم هیچ وقت تهوینگ دست روی من بلند نمیکرد نمیدونم چرا اینطوری شد
+ دیینگ دیینگ
+ الو ؟
لونا : سلام ا/ت چطوری خوبی
+ سلام لونا مرسی تو خوبی
لونا : آره خوبم میگم ا/ت شب داریم با بچه ها میریم جنگل فردا صبح برگردیم میای ؟
+ نه نمیتونم بیام ...
لونا : بیاااا دیگههه
+ لونا خستم بای
+ بدون اینکه بزارم حرف بزنه قطع کردم و رفتم تو اشپز خونه که یه چیزی درست کنم برای تهیونگ که یهو صدای تهیونگ اومد
_ ا/ت شب میریم جنگل
+ من نمیام لونا هم زنگ زد ولی نمیام
_ ازت نظر نخواستم گفتم میریم جنگل
+ حق دستور به منو نداری فک نکن چون مردی میتونی هم دست رو من بلند کنی هم تحقیرم کنیی
_ شب حاضر باش
+ بدون اینکه باهام حرف بزنه رفت روی کاناپه نشست
+ ازت متنفرم
ویو تهیونگ :
_ وقتی ا/ت اونطوری حرف زد قلبم تیر میکشید درسته که اشتباه کردم دست روش بلند کردم ولی واقعا دلم نمیخواست اینکارو کنم رفتم روی کاناپه نشستم که دیدم ا/ت آروم گفت ازت متنفرم قلبم خیلی درد گرف برای همین تصمیم گرفتم برم از دلش در بیارم
+ غذا رو حاضر کردم و گذاشتم سر میز
+ غذا حاضره
_ توعم بیا بخور
+ بدون اینکه بهش توجه کنم رفتم توی اتاق مشترکمون و دراز کشیدم و آروم گریه کردم
* یک ساعت بعد
ویو تهیونگ :
_ باید برم از دلش در بیارم اینطوری نمیشه
_ رفتم توی اتاق و دیدم عین یه خرگوش خوابیده رفتم روی تخت دراز کشیدم و موهاشو نوازش کردم
_ بیب میدونی از خانوادمم تورو بیشتر دوست دارم دیشب که اون لباسو پوشیدی عصبی شدم دست خودم نبود اصلا نمیخواستم دست روت بلند کنم هرچی منو بزنی حق داری بیب دوست دارم فرشته من لطفا ازم متنفر نباش من بدون تو میمیرم
ویو ا/ت :
+ با صداهای تهیونگ از خواب بلند شدم ولی به روی خودم نیاوردم که بیدارم حرفایی که زد بغض گلومو گرفته بود
برگشتم و دیدم داره گریه میکنه
+ بیب لطفا گریه نکن
_ بیدار بودی؟
ویو ا/ت :
+ ساعت ۴ بعد از ظهر بود و حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم یکم با گوشیم بازی کنم .. آها راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم من ا/ت هستم و ۲۶ سالمه و ۳ ساله که با تهیونگ ازدواج کردم و ما سر اینکه توی بار لباسم یکم باز بود دعوای بدی کردی و با هم قهریم
+ توی اینستا داشتم میچرخیدم که صدای پا شنیدم دیدم تهیونگ داره میاد پایین یه نگاه بهش کردم و چش غره رفتم بهش ( شما گوهر خوردی )
_ غذا داریم ؟ ( سرد )
+ ...
_ پرسیدم غذا داریم ( سرد )
+ ...
_ کرییییییییییی ( داد )
+ با دادی که زد تنم لرزید
+ ن..نه
_ تو توی این خونه چه غلطی میکنییییی؟
+ ت..تهیونگ
_ خفهه شو
+ درست با من صحبتتت کن
_ درست صحبت نکنم چه غلطی میخوای بکنی ؟
+ حق نداری با من...
+ حرفم با یه سیلی تموم شد
_ حرف از زبونت بیاد بیرون میگیرم میزنمت دیگه نتونی حرف بزنی
+ ب..باشه
+ تهیونگ رفت توی اتاقو من موندم دل شکستم هیچ وقت تهوینگ دست روی من بلند نمیکرد نمیدونم چرا اینطوری شد
+ دیینگ دیینگ
+ الو ؟
لونا : سلام ا/ت چطوری خوبی
+ سلام لونا مرسی تو خوبی
لونا : آره خوبم میگم ا/ت شب داریم با بچه ها میریم جنگل فردا صبح برگردیم میای ؟
+ نه نمیتونم بیام ...
لونا : بیاااا دیگههه
+ لونا خستم بای
+ بدون اینکه بزارم حرف بزنه قطع کردم و رفتم تو اشپز خونه که یه چیزی درست کنم برای تهیونگ که یهو صدای تهیونگ اومد
_ ا/ت شب میریم جنگل
+ من نمیام لونا هم زنگ زد ولی نمیام
_ ازت نظر نخواستم گفتم میریم جنگل
+ حق دستور به منو نداری فک نکن چون مردی میتونی هم دست رو من بلند کنی هم تحقیرم کنیی
_ شب حاضر باش
+ بدون اینکه باهام حرف بزنه رفت روی کاناپه نشست
+ ازت متنفرم
ویو تهیونگ :
_ وقتی ا/ت اونطوری حرف زد قلبم تیر میکشید درسته که اشتباه کردم دست روش بلند کردم ولی واقعا دلم نمیخواست اینکارو کنم رفتم روی کاناپه نشستم که دیدم ا/ت آروم گفت ازت متنفرم قلبم خیلی درد گرف برای همین تصمیم گرفتم برم از دلش در بیارم
+ غذا رو حاضر کردم و گذاشتم سر میز
+ غذا حاضره
_ توعم بیا بخور
+ بدون اینکه بهش توجه کنم رفتم توی اتاق مشترکمون و دراز کشیدم و آروم گریه کردم
* یک ساعت بعد
ویو تهیونگ :
_ باید برم از دلش در بیارم اینطوری نمیشه
_ رفتم توی اتاق و دیدم عین یه خرگوش خوابیده رفتم روی تخت دراز کشیدم و موهاشو نوازش کردم
_ بیب میدونی از خانوادمم تورو بیشتر دوست دارم دیشب که اون لباسو پوشیدی عصبی شدم دست خودم نبود اصلا نمیخواستم دست روت بلند کنم هرچی منو بزنی حق داری بیب دوست دارم فرشته من لطفا ازم متنفر نباش من بدون تو میمیرم
ویو ا/ت :
+ با صداهای تهیونگ از خواب بلند شدم ولی به روی خودم نیاوردم که بیدارم حرفایی که زد بغض گلومو گرفته بود
برگشتم و دیدم داره گریه میکنه
+ بیب لطفا گریه نکن
_ بیدار بودی؟
۲۱.۸k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.