Part 10
Part 10
فیک کلید عشق 🗝️❤️
واقعاً از دیدار باهاشون خوشحال شده بودم که یک دفعه....
در اتاق باز شد و یه دختر اومد تو اتاق
تهیونگ : ایش باز این مادمازل اومد
از همون لحظه ای که دیدمش ازش خوشم نیومد
حس خوبی بهش نداشتم
از اون دخترا بود که با لوس بازی خودشو تو دل پسرا جا میکنه
با لحن چندش و لوسی خودشو معرفی کرد
اسمش سوآ بود ، از قیافه ی اعضا معلوم بود که اوناهم از دختره خوششون نیمده ، اونجوری که به من اهمیت میدادن و بهم خوش آمد گفته بودن به اون ندادن و نگفتن
انگار اونا هم فهمیده بودن سوآ چجور دختریه
اعضا با لبخند سردی نگاهش کردن و گفتن خوشبختیم
حتی خودشونو به سوآ معرفی هم نکردن
سوآ هم چیزی نپرسید انگار از قبل میشناختشون
فردا اعضا کنسرت داشتن و ما باید میکاپشون میکردیم ، فرقی نداشت کدوممون چه کسایی رو میکاپ کنیم
من با جیمین راحت تر از بقیه اعضا بودم و بیشتر دوسش داشتم
اونم به من خیلی اهمیت میداد
از رفتارهای سوآ معلوم بود از من خیلی لجش گرفته و اونم از من خوشش نمیاد ، به درک مهم نیس برام
حتی همون روز اولی که اومد چنتا تیکه بهم انداخت ولی من جوابشو ندادم ، متوجه ی نگاه های سرد و شَرورانَش به خودم میشدم
انگار باهاش مادرکشتگی داشتم ، میخاد سر به تنم نباشه. ، ولی چرا؟
فردا :
اولین باری بود که میخواستم میکاپشون کنم ، به جرات میگم سوآ اصلاااااا بلد نبود میکاپ کنه معلوم بود با پارتی بازی اومده
همیشه دیر میکرد و خودشو برا اعضا لوس میکرد
جلوی اعضا لباسهای باز میپوشید تا جلب توجه کنه
اصلا از کارش خوشم نمیآمد
کاملا معلوم بود میخاد خودشو تو دل پسرا جا کنه
چند ماهی گذشته بود و من و اعضا خیلییی باهم راحت بودیم و هممون همو دوست داشتیم
فقط سوآ اضافه بود ، چرا هروقت بهش فکر میکنم حس بدی پیدا میکنم
هفتهی بعدی اعضا کنسرت خیلی مهمی دارن همه چی باید خوب پیش بره
روز کنسرت :
وای خدا دیر شد چرا نمیاااد
فیک کلید عشق 🗝️❤️
واقعاً از دیدار باهاشون خوشحال شده بودم که یک دفعه....
در اتاق باز شد و یه دختر اومد تو اتاق
تهیونگ : ایش باز این مادمازل اومد
از همون لحظه ای که دیدمش ازش خوشم نیومد
حس خوبی بهش نداشتم
از اون دخترا بود که با لوس بازی خودشو تو دل پسرا جا میکنه
با لحن چندش و لوسی خودشو معرفی کرد
اسمش سوآ بود ، از قیافه ی اعضا معلوم بود که اوناهم از دختره خوششون نیمده ، اونجوری که به من اهمیت میدادن و بهم خوش آمد گفته بودن به اون ندادن و نگفتن
انگار اونا هم فهمیده بودن سوآ چجور دختریه
اعضا با لبخند سردی نگاهش کردن و گفتن خوشبختیم
حتی خودشونو به سوآ معرفی هم نکردن
سوآ هم چیزی نپرسید انگار از قبل میشناختشون
فردا اعضا کنسرت داشتن و ما باید میکاپشون میکردیم ، فرقی نداشت کدوممون چه کسایی رو میکاپ کنیم
من با جیمین راحت تر از بقیه اعضا بودم و بیشتر دوسش داشتم
اونم به من خیلی اهمیت میداد
از رفتارهای سوآ معلوم بود از من خیلی لجش گرفته و اونم از من خوشش نمیاد ، به درک مهم نیس برام
حتی همون روز اولی که اومد چنتا تیکه بهم انداخت ولی من جوابشو ندادم ، متوجه ی نگاه های سرد و شَرورانَش به خودم میشدم
انگار باهاش مادرکشتگی داشتم ، میخاد سر به تنم نباشه. ، ولی چرا؟
فردا :
اولین باری بود که میخواستم میکاپشون کنم ، به جرات میگم سوآ اصلاااااا بلد نبود میکاپ کنه معلوم بود با پارتی بازی اومده
همیشه دیر میکرد و خودشو برا اعضا لوس میکرد
جلوی اعضا لباسهای باز میپوشید تا جلب توجه کنه
اصلا از کارش خوشم نمیآمد
کاملا معلوم بود میخاد خودشو تو دل پسرا جا کنه
چند ماهی گذشته بود و من و اعضا خیلییی باهم راحت بودیم و هممون همو دوست داشتیم
فقط سوآ اضافه بود ، چرا هروقت بهش فکر میکنم حس بدی پیدا میکنم
هفتهی بعدی اعضا کنسرت خیلی مهمی دارن همه چی باید خوب پیش بره
روز کنسرت :
وای خدا دیر شد چرا نمیاااد
۲۰.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.