مینویسم...
مینویسم...
برای قلبی که شکست...
و دستی که دیگرتوان نوشتن ندارد...
مینویسم...
از سرابی که همه هستی ام را به یغما برد و از طوفانی که خانه آرزوهایم را ویران ساخت...
مینویسم...
ازبغض ... ازسکوت... از هر آنچه باید بشکند ...
مینویسم...
از دردهای التیام نیافته...
از بغض های بی صداشکسته ...
مینویسم...
ازتنهایی...
تنهایی
بیتو هرگز
رفیقم
رفیقم
منو تنها نذار لطفا
برای بار دوم نذار طعم درد رابچشم
دردهای قبلیم هنوز التیام نبسته
هم قبیله ام بجنگ
برای قلبی که شکست...
و دستی که دیگرتوان نوشتن ندارد...
مینویسم...
از سرابی که همه هستی ام را به یغما برد و از طوفانی که خانه آرزوهایم را ویران ساخت...
مینویسم...
ازبغض ... ازسکوت... از هر آنچه باید بشکند ...
مینویسم...
از دردهای التیام نیافته...
از بغض های بی صداشکسته ...
مینویسم...
ازتنهایی...
تنهایی
بیتو هرگز
رفیقم
رفیقم
منو تنها نذار لطفا
برای بار دوم نذار طعم درد رابچشم
دردهای قبلیم هنوز التیام نبسته
هم قبیله ام بجنگ
۸.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.