دستی که به دست من بپیوندد نیست
دستی که به دست من بپیوندد نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر،
فراوانِ فراوان امّا
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب پناهگاه من است.
چه جای غم که ندارم تو را؟ که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوست داشتنت نیست…
مثل باران بهاری که نمی گوید کِی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس…!
زنی كه صاعقهوار، آنك، ردای شعله به تن دارد
فرو نيامده خود پيداست كه قصد خرمن من دارد
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم ..
می شوم بیدار و می بینم کنارم نیستی
حسرتت سر میگذارد بی تو بر بالین من
خورشید من برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاینسان کشد به سوی تو منزل به منزلم
با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجهی این چاه بابلم
شراب چشمهای تو مرا خواهدگرفت از من
اگر پیمانهای از آن به چشمانم بنوشانی
ترسم به نام بوسه غارت کنم لبت را
با عذر بی قــراری این بهترین بهـــانه!
دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم
چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت ، از هر جواب خوشتر …
کردهام طی صد بیابان را به شوق یک جنون
من از این دیوانه بازی ها فراوان کردهام...🌸❤
#عاشقانه
#خاصترین
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر،
فراوانِ فراوان امّا
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب پناهگاه من است.
چه جای غم که ندارم تو را؟ که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوست داشتنت نیست…
مثل باران بهاری که نمی گوید کِی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس…!
زنی كه صاعقهوار، آنك، ردای شعله به تن دارد
فرو نيامده خود پيداست كه قصد خرمن من دارد
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم ..
می شوم بیدار و می بینم کنارم نیستی
حسرتت سر میگذارد بی تو بر بالین من
خورشید من برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاینسان کشد به سوی تو منزل به منزلم
با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجهی این چاه بابلم
شراب چشمهای تو مرا خواهدگرفت از من
اگر پیمانهای از آن به چشمانم بنوشانی
ترسم به نام بوسه غارت کنم لبت را
با عذر بی قــراری این بهترین بهـــانه!
دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم
چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت ، از هر جواب خوشتر …
کردهام طی صد بیابان را به شوق یک جنون
من از این دیوانه بازی ها فراوان کردهام...🌸❤
#عاشقانه
#خاصترین
۳۴.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.