.
.
در این شبهای کشیده شده
هیچ نشانی از دوست داشتنِ تو در من نیست.
یادِ تو را رها کردهام.
گُم شدهای در تاریکی.
میخواهم برای یکبار هم که شده، بنشینم تا تو بیایی...
بیایی و خستگیِ روی شانههایم را بتکانی.
سنگینیاش نازکیِ تن و خیالم را زیر آوار برده...
غمگینیام را بپذیر؛
در حالِ عبور از زخمهایم هستم.
در این شبهای کشیده شده
هیچ نشانی از دوست داشتنِ تو در من نیست.
یادِ تو را رها کردهام.
گُم شدهای در تاریکی.
میخواهم برای یکبار هم که شده، بنشینم تا تو بیایی...
بیایی و خستگیِ روی شانههایم را بتکانی.
سنگینیاش نازکیِ تن و خیالم را زیر آوار برده...
غمگینیام را بپذیر؛
در حالِ عبور از زخمهایم هستم.
۱.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.