دم غروب یه چایی ریختم و نشسم جلوی پنجره... بعد به خودم او
دم غروب یه چایی ریختم و نشسم جلوی پنجره... بعد به خودم اومدم دیدم چاییم یخ کرده.....فکر میکردم که بلاخره میاد اون روزی که بشینم روبروت و چنان محو تماشات بشم که چاییم سرد بشه و تو با خنده ی مهربونت نگام کنی و بگی خسته نشدی دیوونه؟؟بعد هی عاشقانه تر نگات کنم...ولی حالا فقط میتونم آرزو کنم که کاااش حداقل خاطرات قشنگ اولین باری که دیدمت خراب نشه و همونطور باقی بمونه...همونقدر قشنگ که هنوز از یادآوریش یه خون گرم وتازه و سرشار از حس زندگی میاد تو رگام....
شنیدم انگار کم کم داره وقت رفتن میشه دلبر...ولی شود آیا که فراموش کنم چشم تو را؟؟...
#غروب
#زیبا
#دریا
#شعر
شنیدم انگار کم کم داره وقت رفتن میشه دلبر...ولی شود آیا که فراموش کنم چشم تو را؟؟...
#غروب
#زیبا
#دریا
#شعر
۵۲.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.