همین که تیر رها شد علی به خود پیچید
همین که تیر رها شد علی به خود پیچید
صدای تیر در آمد!
نوشتهاند که حتی سپاه جاخوردند!
صدا زدند چرا بچه را زدی؟ نامرد ...
چنان این تیر بزرگ بود تا به حلق اصغر نشست بچه ذبح شد 😭
یوقت حسین دید خون پاشید سر بچه از پوست آویزان شد 😭😭😭💔
حسین یه نگاه به اصغر کرد یه نگاه به خیمه...
جواب رباب رو چی بدم؟! 😞
آخ بمیرم برا آقامون
هی دو قدم می رفت سمت خیمه ها دوباره بر می گشت
زیر عبا گذاشتمت تو رو نبینه مادرت
علی اصغر.... 🖤😭
زیر عبا گذاشتمت تو رو نبینه مادرت
دستمو بردارم علی جدا میشه دیگه سرت 😭
دلم میسوزه واسه ی مادرت علی💔
دق میکنه هی میبینه خالی گهوارت علی 😭
یه وقت ابی عبدالله برگشت اومد در خیمه ها، رباب رو صدا نکرد صدا کرد زینب بیا 😞
زینب گفت جانم حسین بچم آب خورد؟😢
دید حسین حرف نمیزنه😢
گفت حسین بچم خوابیده؟ صداش نمیاد 💔
دید حسین سر رو بالا نمیاره
گفت حسین چی شده؟😭
حسین عبا رو کنار زد دید یه طرف سره یه طرف بدن ،زینب خیره شد 😭🖤
بچه رو برد پشت خیمه ها شنیدید دیگه بچه رو خاک کرد😭
موقع غارت همه دنبال غنیمت میگشتن
یکی صدا زد من دیدم حسین یه چیزی پشت خیمه ها خاک کرد 😭🖤
ریختن پشت خیمه ها با نیزه با دست با خنجر این خاکو زیر و رو کردن
یه وقت یکی صدا زد پیداش کردم 💔
یکی سرو میکشید یکی دستو میکشید
دعوا سر بچه شیرخواره شد 😭😭
صدای تیر در آمد!
نوشتهاند که حتی سپاه جاخوردند!
صدا زدند چرا بچه را زدی؟ نامرد ...
چنان این تیر بزرگ بود تا به حلق اصغر نشست بچه ذبح شد 😭
یوقت حسین دید خون پاشید سر بچه از پوست آویزان شد 😭😭😭💔
حسین یه نگاه به اصغر کرد یه نگاه به خیمه...
جواب رباب رو چی بدم؟! 😞
آخ بمیرم برا آقامون
هی دو قدم می رفت سمت خیمه ها دوباره بر می گشت
زیر عبا گذاشتمت تو رو نبینه مادرت
علی اصغر.... 🖤😭
زیر عبا گذاشتمت تو رو نبینه مادرت
دستمو بردارم علی جدا میشه دیگه سرت 😭
دلم میسوزه واسه ی مادرت علی💔
دق میکنه هی میبینه خالی گهوارت علی 😭
یه وقت ابی عبدالله برگشت اومد در خیمه ها، رباب رو صدا نکرد صدا کرد زینب بیا 😞
زینب گفت جانم حسین بچم آب خورد؟😢
دید حسین حرف نمیزنه😢
گفت حسین بچم خوابیده؟ صداش نمیاد 💔
دید حسین سر رو بالا نمیاره
گفت حسین چی شده؟😭
حسین عبا رو کنار زد دید یه طرف سره یه طرف بدن ،زینب خیره شد 😭🖤
بچه رو برد پشت خیمه ها شنیدید دیگه بچه رو خاک کرد😭
موقع غارت همه دنبال غنیمت میگشتن
یکی صدا زد من دیدم حسین یه چیزی پشت خیمه ها خاک کرد 😭🖤
ریختن پشت خیمه ها با نیزه با دست با خنجر این خاکو زیر و رو کردن
یه وقت یکی صدا زد پیداش کردم 💔
یکی سرو میکشید یکی دستو میکشید
دعوا سر بچه شیرخواره شد 😭😭
۲۱.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.