تو نمیدونی چه غوغایی در دل من انداختی،تو نمیدونی چون جای
تو نمیدونی چه غوغایی در دل من انداختی،تو نمیدونی چون جای من
نیستی ،منی که بیش از ۶ساله تورو
ندارم ،منی که حتی نمیتونستم یکساعت ازت بیخبر باشم وتو خوب اینو میدونستی ،من اهل تظاهر نبودم همونی بودم که میدیدی با یه دوست داشتن پنهان که سعی کردم تو قلبم بمونه اما تو اونم فهمیدی ...
بمن بگو این شبها که پرم از اضطراب ودلهره یکبار دیگه از دست دادن تو باید به آغوش چه کسی پناه ببرم ...
بمن بگو چطور با دلی که داره مثل بید میلرزه از ترس دوباره نداشتن تو
تواین شبهای سرد اونم تو اوج تنهایی ودلتنگی کنار بیام...
بگو بمن اگر بازم بخوای بری یارفته باشی من اینبار باید کدوم جسم وروحمو قربانی کنم ،سر به کدوم بیابون نرفته بزارم ،زیر سقف کدوم کلبه متروک سردی زانوی غم بغل بگیرمو پنهانی تا صبح چشمام اشک بباره،دلم اینبار به اومدن چه کسی حوش باشه چشمم به انتظار چه کسی براه ...
چرا تمام نمیکنی این شکنجه سکوت را ،دورت بگردم من بدجور
ترسیده ام ،ناراحت نشی اما برای
فرار از سرخوردگی تورو به اطرافیام
نشون دادم ،من دلم نمیخواد کسی
پشت سرم بگه این باز زده بسرش،
من دارم همه رو به شکل تو میبینم اما وقتی بزبون میارم میگن دوز قرصهاشو بیشتر کنین ...
منو نجات بده از این اضطراب ودلهره
اخه چقدر بهت بگم کسی نمیتونه
مثل من دوست داشته باشه
چقدر بگم خام گفته های دیگران نشوعمرم اونا اذیتت میکنن اونابیرحمندتو فقط در آغوش من میتونی تاابد در ارامش وامنیت
باشی ،کاش بدونی چقدر دلتنگتم
حیف نمیدونی...
نیستی ،منی که بیش از ۶ساله تورو
ندارم ،منی که حتی نمیتونستم یکساعت ازت بیخبر باشم وتو خوب اینو میدونستی ،من اهل تظاهر نبودم همونی بودم که میدیدی با یه دوست داشتن پنهان که سعی کردم تو قلبم بمونه اما تو اونم فهمیدی ...
بمن بگو این شبها که پرم از اضطراب ودلهره یکبار دیگه از دست دادن تو باید به آغوش چه کسی پناه ببرم ...
بمن بگو چطور با دلی که داره مثل بید میلرزه از ترس دوباره نداشتن تو
تواین شبهای سرد اونم تو اوج تنهایی ودلتنگی کنار بیام...
بگو بمن اگر بازم بخوای بری یارفته باشی من اینبار باید کدوم جسم وروحمو قربانی کنم ،سر به کدوم بیابون نرفته بزارم ،زیر سقف کدوم کلبه متروک سردی زانوی غم بغل بگیرمو پنهانی تا صبح چشمام اشک بباره،دلم اینبار به اومدن چه کسی حوش باشه چشمم به انتظار چه کسی براه ...
چرا تمام نمیکنی این شکنجه سکوت را ،دورت بگردم من بدجور
ترسیده ام ،ناراحت نشی اما برای
فرار از سرخوردگی تورو به اطرافیام
نشون دادم ،من دلم نمیخواد کسی
پشت سرم بگه این باز زده بسرش،
من دارم همه رو به شکل تو میبینم اما وقتی بزبون میارم میگن دوز قرصهاشو بیشتر کنین ...
منو نجات بده از این اضطراب ودلهره
اخه چقدر بهت بگم کسی نمیتونه
مثل من دوست داشته باشه
چقدر بگم خام گفته های دیگران نشوعمرم اونا اذیتت میکنن اونابیرحمندتو فقط در آغوش من میتونی تاابد در ارامش وامنیت
باشی ،کاش بدونی چقدر دلتنگتم
حیف نمیدونی...
۱۴.۱k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.