یک لحظه خواستم تو را چون کودکی که ناشیانه دست در آتش فرو
#یک_لحظه_خواستم_تو_را_چون_کودکی_که_ناشیانه_دست_در_آتش_فرو_بَرَد
خواستم تو را
آن سطرها گذشت و
حالا
این پیریِ مدام
مرگ را زیبا کرده است
آنقدر
که کوهِ کنارِ خانه ام
حتی اگر آتشفشان کند
از ایوان و غروب و قهوه ای که تازه ریخته ام
نخواهم گذشت
من که با ماه
از پنجره ات می آمدم
روزهاست
پشت پیغامگیر
گیر کرده ام
دردیست
دردیست
دردیست
خونت جوان بماند و
پایت پیر شود...
خواستم تو را
آن سطرها گذشت و
حالا
این پیریِ مدام
مرگ را زیبا کرده است
آنقدر
که کوهِ کنارِ خانه ام
حتی اگر آتشفشان کند
از ایوان و غروب و قهوه ای که تازه ریخته ام
نخواهم گذشت
من که با ماه
از پنجره ات می آمدم
روزهاست
پشت پیغامگیر
گیر کرده ام
دردیست
دردیست
دردیست
خونت جوان بماند و
پایت پیر شود...
۶.۲k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.