آمده بود که بماند

آمده بود که بماند
میدانی خودش گفت
قسم خورد
قسم خورد که آمده ام برای ماندن
برای آرزو هایمان را ساختن
و منی که ساده بودم
ساده‌ی ساده‌ی ساده...
خانه‌ی آرزوهایم را
بر روی تک تک قسم هایش بنا نهادم،
رفت...
و با رفتنش،خانه ی آرزو هایم
میان قسم های دروغینش در هم شکست

...
دیدگاه ها (۱۱)

یه سری حرفام هست نه گفته میشه و نه شنیده میشه...نه میشه نوشت...

تو فراموش میشی!‌و اینو وقتی میفهمی که بعدِ رفتنت دلی برات تن...

«چه کسی باور می‌کند که عمر خاطره، بیشتر از عمر زخم است؟»

ببین دلبر جانمن اینقدر خیابونایِ شهر رو بدونِ توزیر و رو کرد...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط