استاد شهریار میگه :
استاد شهریار میگه :
کو نِی زن میخانه ؟بگو جان به لب آور..
تا با تبُ لب بر لب جانانه بمیرم
آن سلسه ی زلف که زُنار دلم بود
درگردنم آویز که دیوانه بمیرم
این دیر مغان ته چک ایران قدیم است
این جاست که من بی چک وچانه بمیرم
در زندگی افسانه شدم در همه آفاق
بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم
کو نِی زن میخانه ؟بگو جان به لب آور..
تا با تبُ لب بر لب جانانه بمیرم
آن سلسه ی زلف که زُنار دلم بود
درگردنم آویز که دیوانه بمیرم
این دیر مغان ته چک ایران قدیم است
این جاست که من بی چک وچانه بمیرم
در زندگی افسانه شدم در همه آفاق
بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم
۴.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.