کفر است به لبهای تو هنگام مناجات

کفر است به لب‌های تو هنگام مناجات
یک شهر جدا مانده‌ای از مقصد آیات

بهتر که نگاهم به نگاهت نمی‌افتد
چشمان تو کبریت و من انبار مهمّات

لبخند تو نغز است و چنین نقض نموده‌ست
هر حکم که دور از نظرت کرده‌ام اثبات

در پیچ و خم راه اگر گم شده بودیم
قرآن که گشودیم، رسیدیم به جنّات

در کشور آغوشت اگر رهگذری هست
هرگز نبَرد کاش ز لبخند تو سوغات

صد مرتبه از این همه احساس گذشتی
من مانده‌ام و حسرت یک پلک مراعات
دیدگاه ها (۱۴)

استاد شهریار میگه : کو نِی زن میخانه ؟بگو جان به لب آور..تا ...

دوش دیدم که قُدسیان سیه جامه بَرتن کُنندگفتم این چیست که غرق...

تا آخر بخونید تا متوجه بشید چرا حافظ از خودش تعریف میکنهآن ی...

دلتنگ کسی هستـم، دلتنگ نگاهم نیست من منتظـرم امـا، او چشم به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط