ان جا یک قهوه خانه بود

آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...


محسن چاووشی _خداحافظی تلخ
فاضل نظری
دیدگاه ها (۳)

عشق

کاش معجزه شود...

عاشق که میشوی تمام جهان نشانه معشوقه‌ات دارند، یک موسیقی زیب...

دوست داشتن را نمی‌توان معنا کرد....نمی‌توان نوشت....نمی‌توان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط