پارت ۱۰

پارت ۱۰
𝙅𝙞𝙣 𝙝𝙤𝙤
روی مبل لم داده بودم و فیلم اکشن مورد علاقمو میدیدم و شیر کاکائو مو میخوردم که بازم صدای فاکی گوشیم آرامشمو به هم زد
چانگ سو کِی قراره ازم دست بکشه
جواب دادم
+بنال
_ چرا انقدر عصبانی هستی بابا از زنگ زدنم پشیمون میشم همش
عصبی نفسمو بیرون دادم که شروع کرد به حرف زدن
_ مین یونگی و دوستاش چند روز بعد عکاسی دارن میخوام بازم یه کاری کنم که مثلا جونشون تو خطره و تو باید موقع عکاسی اونجا باشی
+ حالا واجب بود اینو الان بگی؟عکاسی مزخرفشون چند روز دیگست.
و بدون اینکه بزارم حرفی بزنه گوشی رو قطع کردم و بلند شدم تا برم از یخچال بازم شیرکاکائو بیارم
میدونم اخلاق خیلی گندی دارم ولی همینی که هست/:

𝙔𝙤𝙤𝙣𝙜𝙞
بعد از اینکه فهمیدم اون دختر کیه  از خودم به خاطر دوست داشتنش بدم اومد
اما اون چرا دیشب نجاتمون داده بود؟
دیگه مغزم قفل کرده بود
کیم جین هو ، رییس بزرگترین باند مافیای کره جنوبی یه دختر سرد و مغرور با یه عالمه کارای خلاف
من چطوری متوجه نشدم که اون کیه؟

(هوففففففف بلخره پارت جدیدو گذاشتم 😂💪 ببخشید که لفتش دادم)