تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی

💜💜
تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم
که به عمری نتوانم همه را بشمارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام
سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق
دیدگاه ها (۰)

💜💜فصلهاےِ روزڪَـارمچیزے ڪم دارد...دلم نه باران میخواهد...و ن...

💜💜ســـــاڪــــــــــتم! چـون:  یڪ بغـــــــــض سنگــے تـمام ...

💜💜برای بعضی درد هانه می توان گریه کرد ...نه می توان فریاد زد...

💜💜تو تازیانه می زنی   به زخمه‌ےِ خیال منمن آب ودانه می‌دهم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط