پارت 5 «آخر» ستاره ی زندگی
پارت 5 «آخر» ستاره ی زندگی
میسو سوپش و خورد پاشد خداحافظی کرد و رفت
شب شد
هوانگ همینجوری تو تخت دراز کشیده بود قل میخورد اینور اونور
جونگ هیون:جیمیییییییین،خدا لعنتت کنه؛الان من چیکار کنمممممممممم،حوصلم سر رفته, اصلا میرم واسه خودم غذا میپزم
هوانگ پاشد رفت آشپز خونه یه ذره کیمچی درست کرد گذاشت تو یخچال
رفت یه توی ظرف آب ریخت گذاشت رو حرارت و بعد از بیست دقیقه گاز و خاموش کرد
رامیون و آورد گذاشت تو آب جوش در ظرف و بست
سوسیس و خورد کرد
با گوشت چرخ شده سرخ کرد
بعد کالباس و خورد کرد با سس مایونز قاطیش کرد
رفت نشست خورد و بعد خوردن رفت خوابید
صبح پاشد رفت حموم اومد صبحونه خورد رفت سر کار
جیمینم چون هوانگ و ببینه از صبح زود تو کمپانی نشسته بود
جونگ هیون اومد
جیمین زود پرید جلوش
جیمین:فکر کردی،باهام قرار میزاری یانه؟😃
هوانگ: چیزه،خب،میدونی،من اصلا بهش فکر نکردم
جیمین:یعنی منظورت اینه نمیخوای😕
هوانگ:نکه نخوام،میدونی....
جیمین:خیله خب،فهمیدم،توهنوز دلت پیشه هوپ گیره
هوانگ از دست جیمین گرفت رفتن بخشی که هیچکس نبود
هوانگ جیمین و بوسید
جیمین:پس یعنی،
قبول کردی که باهام قرار بزاری 🥹
هوانگ:آره😄
جیمین:باید همین امشب یه پارتی بگیرم😆
هوانگ:چی😦
جیمین:باید به همه بگم با یه فرشته ی زمینی قرار میزارم
هوانگ:وایسا وایسا،یعنی تو میگی قراره به همه بگی
جیمین:آره😅
جونگ هیون:دنبال درد سرییییییییی!!؟؟!!
جیمین:دردسر ولش کن،تو من و بچسب
جونگ هیون:دیوونه😐
جیمین زنگ زد به همه خبر داد که شب پارتی میگیره
شب شد
همه اومده بودن
جیمین و هیون دست تو دست اومدن
کیسو هم اومده بود
جیمین رفت میکروفون و برداشت گفت:امروز یه خبر شوکه کننده دارم«باداد گفت»من و هوانگ جونگ هیون قرار میزاریییییییییم 🤪
همه با قیافه ی 😳به جیمین نگاه کردن
میسو داد زد و گفت: چی 😳😵
اول نامجون دست زد
بعد جین
بعد جونگ کوک
و بعدم کل کسایی که تو پارتی بودن جز میسو
میسو کیفش و برداشت با عصبانیت رفت
هیون از خجالت داشت آب میشد🫠
جیمین رفت پیش هیون
جیمین:چیشده؟
هیون:دیوونه شدم😫
جیمین:چرا
هیون:چرا ندارههههههههه
هیون و جیمین چندسال بعد ازدواج کردن و صاحب دوتا بچه «یه پسر یه دختر»شدن
تمام :)
میسو سوپش و خورد پاشد خداحافظی کرد و رفت
شب شد
هوانگ همینجوری تو تخت دراز کشیده بود قل میخورد اینور اونور
جونگ هیون:جیمیییییییین،خدا لعنتت کنه؛الان من چیکار کنمممممممممم،حوصلم سر رفته, اصلا میرم واسه خودم غذا میپزم
هوانگ پاشد رفت آشپز خونه یه ذره کیمچی درست کرد گذاشت تو یخچال
رفت یه توی ظرف آب ریخت گذاشت رو حرارت و بعد از بیست دقیقه گاز و خاموش کرد
رامیون و آورد گذاشت تو آب جوش در ظرف و بست
سوسیس و خورد کرد
با گوشت چرخ شده سرخ کرد
بعد کالباس و خورد کرد با سس مایونز قاطیش کرد
رفت نشست خورد و بعد خوردن رفت خوابید
صبح پاشد رفت حموم اومد صبحونه خورد رفت سر کار
جیمینم چون هوانگ و ببینه از صبح زود تو کمپانی نشسته بود
جونگ هیون اومد
جیمین زود پرید جلوش
جیمین:فکر کردی،باهام قرار میزاری یانه؟😃
هوانگ: چیزه،خب،میدونی،من اصلا بهش فکر نکردم
جیمین:یعنی منظورت اینه نمیخوای😕
هوانگ:نکه نخوام،میدونی....
جیمین:خیله خب،فهمیدم،توهنوز دلت پیشه هوپ گیره
هوانگ از دست جیمین گرفت رفتن بخشی که هیچکس نبود
هوانگ جیمین و بوسید
جیمین:پس یعنی،
قبول کردی که باهام قرار بزاری 🥹
هوانگ:آره😄
جیمین:باید همین امشب یه پارتی بگیرم😆
هوانگ:چی😦
جیمین:باید به همه بگم با یه فرشته ی زمینی قرار میزارم
هوانگ:وایسا وایسا،یعنی تو میگی قراره به همه بگی
جیمین:آره😅
جونگ هیون:دنبال درد سرییییییییی!!؟؟!!
جیمین:دردسر ولش کن،تو من و بچسب
جونگ هیون:دیوونه😐
جیمین زنگ زد به همه خبر داد که شب پارتی میگیره
شب شد
همه اومده بودن
جیمین و هیون دست تو دست اومدن
کیسو هم اومده بود
جیمین رفت میکروفون و برداشت گفت:امروز یه خبر شوکه کننده دارم«باداد گفت»من و هوانگ جونگ هیون قرار میزاریییییییییم 🤪
همه با قیافه ی 😳به جیمین نگاه کردن
میسو داد زد و گفت: چی 😳😵
اول نامجون دست زد
بعد جین
بعد جونگ کوک
و بعدم کل کسایی که تو پارتی بودن جز میسو
میسو کیفش و برداشت با عصبانیت رفت
هیون از خجالت داشت آب میشد🫠
جیمین رفت پیش هیون
جیمین:چیشده؟
هیون:دیوونه شدم😫
جیمین:چرا
هیون:چرا ندارههههههههه
هیون و جیمین چندسال بعد ازدواج کردن و صاحب دوتا بچه «یه پسر یه دختر»شدن
تمام :)
۷.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.