چه می خواهد از جانم این دنیای بی آخر
چه میخواهد از جانم این دنیای بی آخر
که غم را میبرد از یادم اما با غمی دیگر
به هر تقدیری تن دادم شبیه قایقی در موج
به هر لبخند دل بستم شبیهه طفل بی مادر
سربه دامن صحراست شب ها چشم دنیا کور
دلم هم صحبت دریاست دریا گوش شیطان کر
بدم می آید از خوشنامی بیهوده ی بی پر
جوانی را گرفت از دل جنونم را بر اندازد مگر
دلم جام شراب بیغشی میخواهد آن هم پر
سرم خواب خوشی بر بالشی می خواهد آن هم پر
به شوق وصل روزی ساده واروم میمیرم
خوشا آن روز یک عاشق چه میخواهد از این بهتر، 😔😔
که غم را میبرد از یادم اما با غمی دیگر
به هر تقدیری تن دادم شبیه قایقی در موج
به هر لبخند دل بستم شبیهه طفل بی مادر
سربه دامن صحراست شب ها چشم دنیا کور
دلم هم صحبت دریاست دریا گوش شیطان کر
بدم می آید از خوشنامی بیهوده ی بی پر
جوانی را گرفت از دل جنونم را بر اندازد مگر
دلم جام شراب بیغشی میخواهد آن هم پر
سرم خواب خوشی بر بالشی می خواهد آن هم پر
به شوق وصل روزی ساده واروم میمیرم
خوشا آن روز یک عاشق چه میخواهد از این بهتر، 😔😔
۳.۷k
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.