رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۵۸
ارسلان، کیف شو بردم تو اتاق داشت لباس عوض میکرد دستمو دور کمرش حلقه کردم
دیانا، نکن ،،عصبی و ناراحت،،
ارسلان، ای خدا قربونت برم چرا زود ناراحت میشی من شوخی کردم
دیانا، نمیخوام
ارسلان، بوسه ای روی کبودی های گردنش زدم و گفتم خوشگل من کیه
دیانا، من نیستم
ارسلان، کی گفته اتفاقا خودتی
دیانا، نوچ
ارسلان، خودتو به اون راه نزن
دیانا، کدوم راه ❓️
ارسلان، کدوم راه❓️الان درستت میکنم لباس های خونگیش و از دستش کشیدم
پارت ۵۸
ارسلان، کیف شو بردم تو اتاق داشت لباس عوض میکرد دستمو دور کمرش حلقه کردم
دیانا، نکن ،،عصبی و ناراحت،،
ارسلان، ای خدا قربونت برم چرا زود ناراحت میشی من شوخی کردم
دیانا، نمیخوام
ارسلان، بوسه ای روی کبودی های گردنش زدم و گفتم خوشگل من کیه
دیانا، من نیستم
ارسلان، کی گفته اتفاقا خودتی
دیانا، نوچ
ارسلان، خودتو به اون راه نزن
دیانا، کدوم راه ❓️
ارسلان، کدوم راه❓️الان درستت میکنم لباس های خونگیش و از دستش کشیدم
۶.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.