برای تو مینویسم " مــ🌖ـاه من "
برای تو مینویسم " مــ🌖ـاه من "
که عزیزتر از جان شدی و لازمتر از نفس
عزیز دور ، عزیز دست نیافته ، عزیز بوسیدنی ، عزیز قلبم ، برای تو مینویسم که خواستم تو را در آغوش بکشم ؛ ولی دستانم کوتاه بود ، برای تو مینویسم که بوسیدنت آرزو بود ، برای تو مینویسم که یک جهانی ، باشد که بدانی و بدانند ، که تو را دوست دارم ، و برای همیشه تو را به اندازهی تمام بودنیها ، تمام ماندنیها ، تمام شقایقها ، تمام عاشقانهها ، تمام همیشگیها ، همیشگی دوستت دارم در واقع وقتی که به تو میرسم مکث میکنم ، انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام ، مثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی ، تو اومدی و من فهمیدم وقتی یکی هست که دوستت داره ، دنیا چه دنیای خوش آب و رنگی میشه ، فهمیدم که هیچ غروبی نمیتونه دلگیر باشه ، که دیگه چشمم جز نیمه پر لیوان هیچ چیزی نمیتونه ببینه ، فهمیدم من چقدر قشنگتر و سرمستتر شدم ، که میشه چند ساعت با یکی هم صحبت شد ولی اونقدر غرق جذابیت لبهایش و تن صدایش شد که اصلا نفهمی چی ها گفته ، آخ ببین تو فقط حرف بزنی و منم فقط بشنوم ولی باید قول بدی هر چیزی رو دوبار بگی ، یه بار من به صدات گوش کنم نفهمم چی گفتی ، بار دوم تازه به حرفات گوش کنم ، فقط گوش کنم ، تو که اومدی من فهمیدم میشه برای یک نفر هر روز چند بار ضعف کرد و مرد ولی با بودنش کنارت دوباره از نو زنده شد ، تو اومدی و من آروم و زیر لب میگم آخه تا الان کجا بودی ، چرا زودتر ندیدمت ؟!
ماه بانوی من کمی بیا ، چشمهایم تو را می خواهند ، کمی حرف بزن ، گوشهایم به صدایت محتاجند ، کمی بمان ، این حوالی عطرت بپیچد ، من هر شب ، زیاد نه فقط کمی ، تو را اینگونه آرزو میکنم .....
" شاهنشین چشم من تکیهگه خیال توست "
🌙💛
که عزیزتر از جان شدی و لازمتر از نفس
عزیز دور ، عزیز دست نیافته ، عزیز بوسیدنی ، عزیز قلبم ، برای تو مینویسم که خواستم تو را در آغوش بکشم ؛ ولی دستانم کوتاه بود ، برای تو مینویسم که بوسیدنت آرزو بود ، برای تو مینویسم که یک جهانی ، باشد که بدانی و بدانند ، که تو را دوست دارم ، و برای همیشه تو را به اندازهی تمام بودنیها ، تمام ماندنیها ، تمام شقایقها ، تمام عاشقانهها ، تمام همیشگیها ، همیشگی دوستت دارم در واقع وقتی که به تو میرسم مکث میکنم ، انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام ، مثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی ، تو اومدی و من فهمیدم وقتی یکی هست که دوستت داره ، دنیا چه دنیای خوش آب و رنگی میشه ، فهمیدم که هیچ غروبی نمیتونه دلگیر باشه ، که دیگه چشمم جز نیمه پر لیوان هیچ چیزی نمیتونه ببینه ، فهمیدم من چقدر قشنگتر و سرمستتر شدم ، که میشه چند ساعت با یکی هم صحبت شد ولی اونقدر غرق جذابیت لبهایش و تن صدایش شد که اصلا نفهمی چی ها گفته ، آخ ببین تو فقط حرف بزنی و منم فقط بشنوم ولی باید قول بدی هر چیزی رو دوبار بگی ، یه بار من به صدات گوش کنم نفهمم چی گفتی ، بار دوم تازه به حرفات گوش کنم ، فقط گوش کنم ، تو که اومدی من فهمیدم میشه برای یک نفر هر روز چند بار ضعف کرد و مرد ولی با بودنش کنارت دوباره از نو زنده شد ، تو اومدی و من آروم و زیر لب میگم آخه تا الان کجا بودی ، چرا زودتر ندیدمت ؟!
ماه بانوی من کمی بیا ، چشمهایم تو را می خواهند ، کمی حرف بزن ، گوشهایم به صدایت محتاجند ، کمی بمان ، این حوالی عطرت بپیچد ، من هر شب ، زیاد نه فقط کمی ، تو را اینگونه آرزو میکنم .....
" شاهنشین چشم من تکیهگه خیال توست "
🌙💛
۱۰.۷k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.