گاهی که غرق خیال خوش ودلنوشته های شیرین وزیبایت هستم ومحو
گاهی که غرق خیال خوش ودلنوشته های شیرین وزیبایت هستم ومحو تماشایشان ناگهان کلمه ای ویا جمله ای ویا چیزی شبیه به اینها تمام طعم شیرین نشسته به کامم را چنان تلخ میکند واز خود بیخودم میکند که نگو ونپرس ،ناگهان از ان ادمی که مظلومانه ودرتنهایی هایش سرگرم لحظات شیرین ودلنشین است تبدیل میشوم به عاجزی درمانده وبی پناه که دلش میخواهد زمین وزمان را برهم بزند وچون نمیتواند
بغض میکنم واز نگه داشنش درمانده وعاقبت جاری میشود اشکهایی که سوی
چشمانم را گرفته ،واین زمانیست که چیزی دلیل ان شده که گمان کنم تو دل بردیگری بسته ای ویا متعهد به دیگران تو نیستی ببینی که من باخودم اینزمانها چقدر نامهربانی وظلم میکنم ،
نیستی ببینیی که چگونه کسی میمیرد
وباز جان میگیرد ،نیستی که ببینی ام
تا دلت برحم آید وخلاصم کنی ازاین هجران وبیخبری ...
#بدادم.برس.رفیقم
بغض میکنم واز نگه داشنش درمانده وعاقبت جاری میشود اشکهایی که سوی
چشمانم را گرفته ،واین زمانیست که چیزی دلیل ان شده که گمان کنم تو دل بردیگری بسته ای ویا متعهد به دیگران تو نیستی ببینی که من باخودم اینزمانها چقدر نامهربانی وظلم میکنم ،
نیستی ببینیی که چگونه کسی میمیرد
وباز جان میگیرد ،نیستی که ببینی ام
تا دلت برحم آید وخلاصم کنی ازاین هجران وبیخبری ...
#بدادم.برس.رفیقم
۹.۴k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.