رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۳
ارسلان، نمیتونم آخه انقدر لبات خوش مزه اس که نمیتونم آروم بخورم
دیانا، باشه برو فردا با بابات صحبت میکنیم
ارسلان، کی کفته من میخوام برم من میمونم پیشه زنم
دیانا، ارسلان اذیت نکن
ارسلان، چه اذیتی خوب دوست دارم شب کنار تو بخوابم
دیانا، ارسلان برو دیگه
ارسلان، نمیخوام
دیانا، خوب بابات میاد اینجا
ارسلان، عمراً بزارم بیاد
دیانا، پاشد در و قفل کرد اومد پیشم نشست
ارسلان، دسمتو بردم سمت مانتوش دکمه هاشو باز کردم از تنش درآوردم به یه آستین حلقه ای جلوم بود سرمو فرو بردم تو سینش بو میکشیدم
دیانا، پسرم ارسلان نکن دیگه
ارسلان، چی پسرم
دیانا، اذیت نکن پسر خوبی باش برو پیش پدرت بخواب
ارسلان، من برم اون میاد پیشت
دیانا، با دستام دوطرف صورتشو گرفتم گفتم پس اذیت نکن و پسر خوبی باش باشه
ارسلان، باشه
پارت ۳
ارسلان، نمیتونم آخه انقدر لبات خوش مزه اس که نمیتونم آروم بخورم
دیانا، باشه برو فردا با بابات صحبت میکنیم
ارسلان، کی کفته من میخوام برم من میمونم پیشه زنم
دیانا، ارسلان اذیت نکن
ارسلان، چه اذیتی خوب دوست دارم شب کنار تو بخوابم
دیانا، ارسلان برو دیگه
ارسلان، نمیخوام
دیانا، خوب بابات میاد اینجا
ارسلان، عمراً بزارم بیاد
دیانا، پاشد در و قفل کرد اومد پیشم نشست
ارسلان، دسمتو بردم سمت مانتوش دکمه هاشو باز کردم از تنش درآوردم به یه آستین حلقه ای جلوم بود سرمو فرو بردم تو سینش بو میکشیدم
دیانا، پسرم ارسلان نکن دیگه
ارسلان، چی پسرم
دیانا، اذیت نکن پسر خوبی باش برو پیش پدرت بخواب
ارسلان، من برم اون میاد پیشت
دیانا، با دستام دوطرف صورتشو گرفتم گفتم پس اذیت نکن و پسر خوبی باش باشه
ارسلان، باشه
۷.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.