کوروش
در زمانی که ادعا میشودکوروش سلسله هخامنشی را پایه گذاری کرد،در ایران بهمن اردشیر سلطنت می کرد،شاهی از سلسله کیانی که سلطنت را از پدرانش به ارث برده بود و سلطنت بعد از او نیز به همسرش همای رسید و سپس پسرش دارا. پایتخت ایران،ایرانشهر بود گستره ایران از مرز چین بود تا مرز روم،بگذریم. تنها منابعی که در اون نام کوروش ذکر شده تاریخ طبری،فارسنامه،آثار الباقیه،تجارب الامم،الکامل فی التاریخ،تاریخ بلعمی،مروج الذهب و شاهنامه است.
از طرفی دیگر متوجه شدیم که انبوهی از آثار تاریخی مثل شهر سوخته در سیستان و ایرانشهر و جیرفت و... کشف شده که با تاریخ بیان شده درشاهنامه و کتب نامبرده همخوانی دارد،اما با تاریخی که نویسندگان یونانی و غربی دوره پهلوی نوشته اند قابل توجیه نیست.
در میان آثار موجود در ادبیات ما بارها از اسکندر نام برده شده تا جایی که نظامی دو کتاب شرفنامه و اقبال نامه را در شرح حال اسکندر نوشته اما نامی از کوروش نیاورده است،نظامی در شرفنامه اسم تمام حکما و دانشمندان روم و یونان را می آورد اما از هرودوت و آنانی که تاریخ کوروش را نوشته اند نامی نیست.
به این نکته اشاره کنیم که تولد کوروش در تاریخ ما همزمان بود با تاسیس دولت اسرائیل،آری صهیونیسم برای اثبات حضورش در تاریخ منطقه یکی از افسانه های خود را به عنوان گذشته ایران معرفی میکند و بر اساس این اصل که«دروغ هر چه بزرگتر باور پذیرتر»این سردار ایرانی که بعداً حاکم بابل شد را به شاهنشاه ایران تبدیل میکند و بعد پا را فراتر گذاشته و میگوید که اصلا ایران را او ایجاد کرد و ایرانی نبود تا قبل از کوروش.
از شخصیت های شاهنامه کسی مطرح شود باز فردوسی و ناقلان این نام ها همه مسلمان و مروج اسلامند اما وقتی کوروش مطرح شود دیگر هیچ نامی از اسلام برده نخواهد شد و مسلمانان همه انسان های قابل حذف خواهند بود!
در فارسنامه ابن بلخی،کورش بصورت کی رش یا کیرش آمده است و وی یک حاکم دست نشانده بهمن شاه ایران معرفی شده است که بفرمان بهمن بجای بلت النصر قرار داده میشود و نام مادرش اوشین است و مادر کورش دختر از بنی اسرائیل است و نسب کورش از طرف پدری بدینگونه است:
کیرش بن اخشوارش بن کیرش بن جاماسب بن لهراسب.
کورش را در تجارب الامم بررسی کردیم دیدیم که سخن از دو کورش زده بود که کورش دومی همین کیرش این کتاب بود یعنی فرزند اخشوارس و نوه یک کورش دیگر که در تجارب الامم آن کورش هم هماننده این کورش پادشاه بابل و تحت امر بهمن شاه بوده است . در تجارب الامم نیز دایی این کورش به وی تورات یاد داده است و همینطور کورش پادشاه بابل اما تحت امر بهمن شاه است، مادر این کورش در تجارب الامم از بنی اسرائیل است اما دختر یکی از انبیای آن نیست. اما یک فرق اساسی بین تجارب الامم ابن مسکویه و فارسنامه ابن بلخی است و آن تفاوت این است:در تجارب الامم،شاه ایران بهمن اردشیر،بلت النصر نوه بخت النصر را از پادشاهی بابل برکنار کرده و کورش اولی[پدر بزرگ این کورش]را بجای وی بر تخت شاهی بابل می نشاند و سپس پادشاهی به اخشوارس و بعد هم به این کورش میرسد.
اما در فارسنامه ابن بلخی،کورش دومی که نوه ی کورش اولی است توسط شاه ایران بهمن،بجای بلت النصر نوه بخت النصر پادشاه بابل میشود.
طبری در کتاب تاریخ الرسل والملوک می نویسد که:
گروهی از اسیران بنی اسرائیل که بخت نصر با خود به- بابل برده بود به بیت المقدس باز گشتند و این به روزگار کیرش،پسر اخشویرش بود که از جانب بهمن پسر اسفندیار پادشاهی بابل داشت و چهار سال پس از وی نیز از جانب خمانی شاه آنجا بود.
تاریخ طبری/ ترجمه، ج2،ص:487
و بلعمی،همین سخن را به صورتی روشنتر بیان میکند، با این تفاوت که او این حوادث را به اشتباه در زمان پدربزرگِ بهمنِاردشیر یعنی گشتاسپ میداند. البته او کیرش را کورِش نامیده...
در بقیه کتب نامبرده هم با تفصیل یا مختصر کم و زیاد هم اینطور نوشته اند.
دیدیم که کوروش نه خود داعیه «بزرگی» داشت و نه اطرافیان او یا ایرانیان زمانش او را «بزرگ» میخواندند، بلکه این عبرانیان و یونانیان و خود ایرانیان معاصر بودند که او را بزرگ میداشتند. سنت عبرانی ـ یونانی در مورد کوروش بزرگ در فرهنگ غربی تداوم یافت و از یونان به روم و از آنجا به اروپای قرون وسطی، دوره رنسانس و عصر روشنگری و بعد از آن منتقل شد و در نهایت، در قرن نوزدهم، از آنجا به ایران بازگشت که در کارزار مدرنگرایی و میهندوستی بود و به شخصیتی مانند کوروش بزرگ نیاز داشت تا حول محور او هویت ملی کشور ایران را، که در آستانه ورود به عرصة جهان مدرن بود، شکل دهد!!! ایرانی ها هم که میدانید، با پاسارگاد رفتن و جملاتی جعلی منسوب به کوروش!
#حقیقت_کورش #واقعیت_تاریخ #بدون_تعصب
از طرفی دیگر متوجه شدیم که انبوهی از آثار تاریخی مثل شهر سوخته در سیستان و ایرانشهر و جیرفت و... کشف شده که با تاریخ بیان شده درشاهنامه و کتب نامبرده همخوانی دارد،اما با تاریخی که نویسندگان یونانی و غربی دوره پهلوی نوشته اند قابل توجیه نیست.
در میان آثار موجود در ادبیات ما بارها از اسکندر نام برده شده تا جایی که نظامی دو کتاب شرفنامه و اقبال نامه را در شرح حال اسکندر نوشته اما نامی از کوروش نیاورده است،نظامی در شرفنامه اسم تمام حکما و دانشمندان روم و یونان را می آورد اما از هرودوت و آنانی که تاریخ کوروش را نوشته اند نامی نیست.
به این نکته اشاره کنیم که تولد کوروش در تاریخ ما همزمان بود با تاسیس دولت اسرائیل،آری صهیونیسم برای اثبات حضورش در تاریخ منطقه یکی از افسانه های خود را به عنوان گذشته ایران معرفی میکند و بر اساس این اصل که«دروغ هر چه بزرگتر باور پذیرتر»این سردار ایرانی که بعداً حاکم بابل شد را به شاهنشاه ایران تبدیل میکند و بعد پا را فراتر گذاشته و میگوید که اصلا ایران را او ایجاد کرد و ایرانی نبود تا قبل از کوروش.
از شخصیت های شاهنامه کسی مطرح شود باز فردوسی و ناقلان این نام ها همه مسلمان و مروج اسلامند اما وقتی کوروش مطرح شود دیگر هیچ نامی از اسلام برده نخواهد شد و مسلمانان همه انسان های قابل حذف خواهند بود!
در فارسنامه ابن بلخی،کورش بصورت کی رش یا کیرش آمده است و وی یک حاکم دست نشانده بهمن شاه ایران معرفی شده است که بفرمان بهمن بجای بلت النصر قرار داده میشود و نام مادرش اوشین است و مادر کورش دختر از بنی اسرائیل است و نسب کورش از طرف پدری بدینگونه است:
کیرش بن اخشوارش بن کیرش بن جاماسب بن لهراسب.
کورش را در تجارب الامم بررسی کردیم دیدیم که سخن از دو کورش زده بود که کورش دومی همین کیرش این کتاب بود یعنی فرزند اخشوارس و نوه یک کورش دیگر که در تجارب الامم آن کورش هم هماننده این کورش پادشاه بابل و تحت امر بهمن شاه بوده است . در تجارب الامم نیز دایی این کورش به وی تورات یاد داده است و همینطور کورش پادشاه بابل اما تحت امر بهمن شاه است، مادر این کورش در تجارب الامم از بنی اسرائیل است اما دختر یکی از انبیای آن نیست. اما یک فرق اساسی بین تجارب الامم ابن مسکویه و فارسنامه ابن بلخی است و آن تفاوت این است:در تجارب الامم،شاه ایران بهمن اردشیر،بلت النصر نوه بخت النصر را از پادشاهی بابل برکنار کرده و کورش اولی[پدر بزرگ این کورش]را بجای وی بر تخت شاهی بابل می نشاند و سپس پادشاهی به اخشوارس و بعد هم به این کورش میرسد.
اما در فارسنامه ابن بلخی،کورش دومی که نوه ی کورش اولی است توسط شاه ایران بهمن،بجای بلت النصر نوه بخت النصر پادشاه بابل میشود.
طبری در کتاب تاریخ الرسل والملوک می نویسد که:
گروهی از اسیران بنی اسرائیل که بخت نصر با خود به- بابل برده بود به بیت المقدس باز گشتند و این به روزگار کیرش،پسر اخشویرش بود که از جانب بهمن پسر اسفندیار پادشاهی بابل داشت و چهار سال پس از وی نیز از جانب خمانی شاه آنجا بود.
تاریخ طبری/ ترجمه، ج2،ص:487
و بلعمی،همین سخن را به صورتی روشنتر بیان میکند، با این تفاوت که او این حوادث را به اشتباه در زمان پدربزرگِ بهمنِاردشیر یعنی گشتاسپ میداند. البته او کیرش را کورِش نامیده...
در بقیه کتب نامبرده هم با تفصیل یا مختصر کم و زیاد هم اینطور نوشته اند.
دیدیم که کوروش نه خود داعیه «بزرگی» داشت و نه اطرافیان او یا ایرانیان زمانش او را «بزرگ» میخواندند، بلکه این عبرانیان و یونانیان و خود ایرانیان معاصر بودند که او را بزرگ میداشتند. سنت عبرانی ـ یونانی در مورد کوروش بزرگ در فرهنگ غربی تداوم یافت و از یونان به روم و از آنجا به اروپای قرون وسطی، دوره رنسانس و عصر روشنگری و بعد از آن منتقل شد و در نهایت، در قرن نوزدهم، از آنجا به ایران بازگشت که در کارزار مدرنگرایی و میهندوستی بود و به شخصیتی مانند کوروش بزرگ نیاز داشت تا حول محور او هویت ملی کشور ایران را، که در آستانه ورود به عرصة جهان مدرن بود، شکل دهد!!! ایرانی ها هم که میدانید، با پاسارگاد رفتن و جملاتی جعلی منسوب به کوروش!
#حقیقت_کورش #واقعیت_تاریخ #بدون_تعصب
۲۵.۳k
۲۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.