عاشقانه های شبنم
گفتم عطرت را به دست کدام واژه میسپاری تا گاهگاهی هوای دلتنگیام را دریا دریا دریابد؟
با بغض به ابرهای دوردست آسمان نگریست و گفت باران؛
گفتم تو را دوباره کی خواهم دید؟
با اشک در آغوشم گرفت و گفت مرا پس از این در نغمهی قمریان دلتنگ و در خشخش برگهای پاییزی و در خاطره های باهم بودنمان خواهی دید...
باد وزید و توفان شد و گیسوان بید مجنون پریشان شد و پرده بهم ریخت و تمام یاسهای سپید پشت پنجره با من به گریه افتادند...
برگشتم که بگویم نرو اما در باز بود و جای خالیاش غمگنانهترین شعر جهان را فریاد میزد..
با بغض به ابرهای دوردست آسمان نگریست و گفت باران؛
گفتم تو را دوباره کی خواهم دید؟
با اشک در آغوشم گرفت و گفت مرا پس از این در نغمهی قمریان دلتنگ و در خشخش برگهای پاییزی و در خاطره های باهم بودنمان خواهی دید...
باد وزید و توفان شد و گیسوان بید مجنون پریشان شد و پرده بهم ریخت و تمام یاسهای سپید پشت پنجره با من به گریه افتادند...
برگشتم که بگویم نرو اما در باز بود و جای خالیاش غمگنانهترین شعر جهان را فریاد میزد..
۴.۵k
۰۷ تیر ۱۴۰۳