رفتنت قصه تلخیست که دَر دل دارم
رفتنت قصه تلخیست که دَر دل دارم
دوسه تا عکس کمی شعر که بَر دل دارم
گاه بی گاه برای تو دلم میگیرد
وحی بر من شده اینبار دلم میمیرد
دل من لک زده آن گوشه لبخندت را
چشمُ آن مویِ پریشان شده در بندت را
چه به روزِ منو آن عشقِ عیانت آمد؟
چه به حال تو و آن زلفِ کمانت آمد؟
من که حیران تو بودم تو چنینم کردی
به چه ایراد مرا خانه نشینم کردی؟
ماندنت خاطره ای بود که دَر سر دارم
ورنه این عذرُ بهانه همه از بَر دارم . . ؛ 🍂
دوسه تا عکس کمی شعر که بَر دل دارم
گاه بی گاه برای تو دلم میگیرد
وحی بر من شده اینبار دلم میمیرد
دل من لک زده آن گوشه لبخندت را
چشمُ آن مویِ پریشان شده در بندت را
چه به روزِ منو آن عشقِ عیانت آمد؟
چه به حال تو و آن زلفِ کمانت آمد؟
من که حیران تو بودم تو چنینم کردی
به چه ایراد مرا خانه نشینم کردی؟
ماندنت خاطره ای بود که دَر سر دارم
ورنه این عذرُ بهانه همه از بَر دارم . . ؛ 🍂
۲.۷k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.