پاسی از شب گذشته بود،،تاریکی و سکوتِ کوچه ها رو زیر پا می
پاسی از شب گذشته بود،،تاریکی و سکوتِ کوچه ها رو زیر پا میگذاشت واسه رسیدن به خونه،،روضه خوانِ بزرگ شهر بود و عادت داشت تنها و پای پیاده مسیر روضه ها رو طی کنه،،حوالیِ منزل بود که سیاهی سایه ای،،پرده ای از ترس روی دلش انداخت،،خواست سریع تر حرکت کنه اما گرمای زیادی روی مچ دست ش حس کرد و همین که رو به عقب برگشت،بند دلش پاره شد
موجودی رو در مقابل ش دید که نفَس هر شیردلی رو میگرفت،،از شدت ترس نه توان حرکت داشت نه داد و فریاد!
موجودِ عجیب که متوجه ترس روضه خوان شده بود با صدای خشنی که سعی بر کنترل ش داشت گفت:نترس مُلا آقاجان،،قصد اذیت و آسیب ندارم،،فقط فرستاده ای هستم و مأمور دعوت!
پادشاه من و أجنه ی شیعه،«جناب زعفر» از تو دعوت کرده برای مراسم روضه،،بهتر است دعوت ش را اجابت کنی،،ملا آقاجان به زحمت فقط یک کلمه گفت،،چششم
پس با مأمور جنیان چند متری هم قدم شد و ناگهان محیط،تغییر شکل داد،،خود را در میان انبوهی از أجنه دریافت که رَخت عزا بر تن داشتند و آثار عزا بر سر و صورت
مأمور او را نزد زعفر برد
زعفر،از ملا آقاجان استقبال کرد و بعد آهسته در گوشش گفت:مواظب باش چه میخوانی!اکثر این جمعیت شاهد واقعه ی کربلا بودند،،دروغ بخوانی مجازات ت خواهند کرد،،ملا که هاج و واج مانده بود و وجودش یکپارچه ترس شده بود چند دقیقه ای مهلت خواست تا آماده ی خواندن بشود و تمام مهلت ش رو متوسل شد به حضرت مادر سلام الله علیها،،پس هاتفی در گوش ملا ندا داد،،نگران نباش،هرچه که میگویم را بخوان،،ملا همان کرد و جنیان به سختی گریه کردند و مویه،،روضه که تمام شد زعفر بار دیگر ملا را فراخواند،،به ملا گفت:أجر ت با أمیرالمؤمنین،،میدانم که روضه را به تو رساندند و در گوش ت نجوا کردند لیک همه را دقیق گفتی و خواندی
اما سوالی دارم ملا،،آیا میدانی حضرت ارباب علیه السلام روز عاشورا از چه چیزی سیراب نشد؟ملا گفت:جانم فدای لبان عطشان حسین،از آب؟
زعفر گفت نه
ملا دوباره جواب داد،غذا
مولایم گرسنه بود و سر از تن ش جدا کردند،،زعفر کمی عصبانی شد و گفت چه میگویی ملا؟!
حضرت ارباب از تماشای علی اکبرش سیراب نشد هرگز،،ملا من آنجا بودم و دیدم که حسین چگونه با دیدن جسم پسرش از اسب سقوط کرد و با کمک زانوهایش خودش را به بدن فرزند دلبندش رساند،من دیدم که چگونه تاب جدا شدن از پیکر پسرش را نداشت و صورت از صورت ش جدا نمیکرد
من دیدم که سپاه کفر هلهله کردند به گمان جان دادن حسین بر سر نعش پسر
من خودم دیدم،،
#اللهمعجللولیکالفرج
#حضرتاربابعلیهالسلام
#محمودعتیق
#حاجملاآقاجانزنجانی
#زعفرجنی
تقدیم به پیچ گیسویِ دلبرِ لیلای عالم
حضرت علی اکبر علیه السلام
+ چه بر تو گذشت که حتی تصور و شبیه سازی اش ، غیر قابل تحمل است ؟
موجودی رو در مقابل ش دید که نفَس هر شیردلی رو میگرفت،،از شدت ترس نه توان حرکت داشت نه داد و فریاد!
موجودِ عجیب که متوجه ترس روضه خوان شده بود با صدای خشنی که سعی بر کنترل ش داشت گفت:نترس مُلا آقاجان،،قصد اذیت و آسیب ندارم،،فقط فرستاده ای هستم و مأمور دعوت!
پادشاه من و أجنه ی شیعه،«جناب زعفر» از تو دعوت کرده برای مراسم روضه،،بهتر است دعوت ش را اجابت کنی،،ملا آقاجان به زحمت فقط یک کلمه گفت،،چششم
پس با مأمور جنیان چند متری هم قدم شد و ناگهان محیط،تغییر شکل داد،،خود را در میان انبوهی از أجنه دریافت که رَخت عزا بر تن داشتند و آثار عزا بر سر و صورت
مأمور او را نزد زعفر برد
زعفر،از ملا آقاجان استقبال کرد و بعد آهسته در گوشش گفت:مواظب باش چه میخوانی!اکثر این جمعیت شاهد واقعه ی کربلا بودند،،دروغ بخوانی مجازات ت خواهند کرد،،ملا که هاج و واج مانده بود و وجودش یکپارچه ترس شده بود چند دقیقه ای مهلت خواست تا آماده ی خواندن بشود و تمام مهلت ش رو متوسل شد به حضرت مادر سلام الله علیها،،پس هاتفی در گوش ملا ندا داد،،نگران نباش،هرچه که میگویم را بخوان،،ملا همان کرد و جنیان به سختی گریه کردند و مویه،،روضه که تمام شد زعفر بار دیگر ملا را فراخواند،،به ملا گفت:أجر ت با أمیرالمؤمنین،،میدانم که روضه را به تو رساندند و در گوش ت نجوا کردند لیک همه را دقیق گفتی و خواندی
اما سوالی دارم ملا،،آیا میدانی حضرت ارباب علیه السلام روز عاشورا از چه چیزی سیراب نشد؟ملا گفت:جانم فدای لبان عطشان حسین،از آب؟
زعفر گفت نه
ملا دوباره جواب داد،غذا
مولایم گرسنه بود و سر از تن ش جدا کردند،،زعفر کمی عصبانی شد و گفت چه میگویی ملا؟!
حضرت ارباب از تماشای علی اکبرش سیراب نشد هرگز،،ملا من آنجا بودم و دیدم که حسین چگونه با دیدن جسم پسرش از اسب سقوط کرد و با کمک زانوهایش خودش را به بدن فرزند دلبندش رساند،من دیدم که چگونه تاب جدا شدن از پیکر پسرش را نداشت و صورت از صورت ش جدا نمیکرد
من دیدم که سپاه کفر هلهله کردند به گمان جان دادن حسین بر سر نعش پسر
من خودم دیدم،،
#اللهمعجللولیکالفرج
#حضرتاربابعلیهالسلام
#محمودعتیق
#حاجملاآقاجانزنجانی
#زعفرجنی
تقدیم به پیچ گیسویِ دلبرِ لیلای عالم
حضرت علی اکبر علیه السلام
+ چه بر تو گذشت که حتی تصور و شبیه سازی اش ، غیر قابل تحمل است ؟
۱۲.۲k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱