نزدیک غروب آفتاب بود ،،
نزدیک غروب آفتاب بود ،،
سر به زیر و خجالت زده قدم برمیداشت
بغض گلویش رو به سختی چنگ میزد،،ولی تصمیم ش رو گرفته بود،،عرق شرم همراه با خونی که حاصلِ جنگیدن ش بود از صورت ش جاری بود
خدمت حضرت شاه رسید،،نفس عمیقی کشید بلکه مجال حرف زدن پیدا کند،،اما سَرش همچنان پایین بود،،عرضه داشت:یابن رسول ا... قرار مون یادت هست ؟؟
قرار گذاشتیم تا وقتی حضور من فایده ای داشته باشد،،در خدمت شما باشم
الآن چند نفری بیشتر از یاران شما،،در مقابل هزاره های لشگر دشمن باقی نمانده،،آیا اجازه ی مرخص شدن به من میدهید ؟؟
حضرت شاه آهی غریبانه کشیدند
فرمودند:حسبی ا... و نعم الوکیل «خدا مرا کفایت میکند و چه خوب وکیلی ست»
برو ضحاک،،اگر تصمیم خود را گرفته ای برو ،،
شاه عالم این را گفت و خیره شد به نوک شمیرش که در زمین کوبیده بود،،
ضحاک بن عبدا... اشک چشمانش را پاک کرد و عرضه داشت،،حلالم کنید
شاه عالم فرمودند:احتیاجی به عذرخواهی نیست،،فقط چگونه قصد خروج از میان لشگر دشمن را داری ؟؟
در حالی که با آنان ساعاتی جنگیدی و خون هایشان بر زمین ریختی ،، ضحاک جواب داد،، شَرم دارم بگویم که اسب خود را در یکی از خیمه ها از قبل پنهان کردم،،این را گفت و گریه اش بلند تر شد،،آخه خوب میدانست که در اوج جنگ چقدر به اسب و مَرکب نیاز بوده و او اسب ش را پنهان کرده بود،،
حضرت شاه اجازه داد تا ضحاک برود
ضحاک،،برای آخرین بار سر بلند کرد تا چشمان قشنگِ عشق خدا را ببیند،،
اسب را مهیا کرد و قصد خروج کرد ،، که از همه سو با سپاه دشمن برخورد کرد
نزد شاه عالم برگشت و خجالت زده تر از قبل عرضه داشت ،، ای پسر حیدر کرار ،، راه خروجی نیست ،، چه کنم ؟؟
شاه عالم ،، او را طی الأرض داد و به کمی دور تر از سپاه دشمن انتقال داد
ضحاک گریه کنان از سرزمین کربلا دور شد و جان خود را حفظ کرد
ضحاک ،، نقطه ی مقابل «جناب حر» شد
بسیاری از روایات واقعه ی کربلا به نقل از اوست ،،
خواستم بگم که ،، خیلی از رفقام ،، ضحاک را لعن میکنند که امام خود را تنها گذاشت ،، ولی من به خودم که نگاه میکنم ،، میبینم حتی یک قدم هم با امام زمانم هم قدم نبودم و نشدم
هیچ کاری برای غربت امام زمانم نکردم ،، روز به روز هم دارم دور تر میشم و بیخیال تر نسبت به امام زمانم
من با این روی سیاهم،، چطور زبون به لعن ضحاک باز کنم
این روزها بیشتر از هروقت دیگه ای بِهت نیاز دارم ارباب علیه السلام ،، در بین همه ی کائنات
تنها دلخوشی و اُمیدم خودت هستی
هرجور که میدونی پاک م کن واسه پسر منتقم ت عجل الله تعالی فرجه الشریف
من روی کَرَم و بخشش تو خیلی حساب باز کردم ،،
به امید روز #انتقامعظیم
#اللهمعجللولیکالفرج
#حسبیالله
#شاهعالَمحسین
#آقایعالَممهدی
#ضحاکبنعبدالله
#محتاجموسائل
سر به زیر و خجالت زده قدم برمیداشت
بغض گلویش رو به سختی چنگ میزد،،ولی تصمیم ش رو گرفته بود،،عرق شرم همراه با خونی که حاصلِ جنگیدن ش بود از صورت ش جاری بود
خدمت حضرت شاه رسید،،نفس عمیقی کشید بلکه مجال حرف زدن پیدا کند،،اما سَرش همچنان پایین بود،،عرضه داشت:یابن رسول ا... قرار مون یادت هست ؟؟
قرار گذاشتیم تا وقتی حضور من فایده ای داشته باشد،،در خدمت شما باشم
الآن چند نفری بیشتر از یاران شما،،در مقابل هزاره های لشگر دشمن باقی نمانده،،آیا اجازه ی مرخص شدن به من میدهید ؟؟
حضرت شاه آهی غریبانه کشیدند
فرمودند:حسبی ا... و نعم الوکیل «خدا مرا کفایت میکند و چه خوب وکیلی ست»
برو ضحاک،،اگر تصمیم خود را گرفته ای برو ،،
شاه عالم این را گفت و خیره شد به نوک شمیرش که در زمین کوبیده بود،،
ضحاک بن عبدا... اشک چشمانش را پاک کرد و عرضه داشت،،حلالم کنید
شاه عالم فرمودند:احتیاجی به عذرخواهی نیست،،فقط چگونه قصد خروج از میان لشگر دشمن را داری ؟؟
در حالی که با آنان ساعاتی جنگیدی و خون هایشان بر زمین ریختی ،، ضحاک جواب داد،، شَرم دارم بگویم که اسب خود را در یکی از خیمه ها از قبل پنهان کردم،،این را گفت و گریه اش بلند تر شد،،آخه خوب میدانست که در اوج جنگ چقدر به اسب و مَرکب نیاز بوده و او اسب ش را پنهان کرده بود،،
حضرت شاه اجازه داد تا ضحاک برود
ضحاک،،برای آخرین بار سر بلند کرد تا چشمان قشنگِ عشق خدا را ببیند،،
اسب را مهیا کرد و قصد خروج کرد ،، که از همه سو با سپاه دشمن برخورد کرد
نزد شاه عالم برگشت و خجالت زده تر از قبل عرضه داشت ،، ای پسر حیدر کرار ،، راه خروجی نیست ،، چه کنم ؟؟
شاه عالم ،، او را طی الأرض داد و به کمی دور تر از سپاه دشمن انتقال داد
ضحاک گریه کنان از سرزمین کربلا دور شد و جان خود را حفظ کرد
ضحاک ،، نقطه ی مقابل «جناب حر» شد
بسیاری از روایات واقعه ی کربلا به نقل از اوست ،،
خواستم بگم که ،، خیلی از رفقام ،، ضحاک را لعن میکنند که امام خود را تنها گذاشت ،، ولی من به خودم که نگاه میکنم ،، میبینم حتی یک قدم هم با امام زمانم هم قدم نبودم و نشدم
هیچ کاری برای غربت امام زمانم نکردم ،، روز به روز هم دارم دور تر میشم و بیخیال تر نسبت به امام زمانم
من با این روی سیاهم،، چطور زبون به لعن ضحاک باز کنم
این روزها بیشتر از هروقت دیگه ای بِهت نیاز دارم ارباب علیه السلام ،، در بین همه ی کائنات
تنها دلخوشی و اُمیدم خودت هستی
هرجور که میدونی پاک م کن واسه پسر منتقم ت عجل الله تعالی فرجه الشریف
من روی کَرَم و بخشش تو خیلی حساب باز کردم ،،
به امید روز #انتقامعظیم
#اللهمعجللولیکالفرج
#حسبیالله
#شاهعالَمحسین
#آقایعالَممهدی
#ضحاکبنعبدالله
#محتاجموسائل
۶.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲