می گذرد
نخورده نان و ندیده شراب ، میگذرد
زمان بدون تو با اضطراب میگذرد
پیادهها همه تعظیم میکنند به او
سوارهای است که پا در رکاب میگذرد
کنار تو گذر عمر را نمیفهمم
ولی جدا از تو در عذاب میگذرد
برای تا تو رسیدن چه روزهایی را
گرفتهام به حساب و کتاب ، میگذرد
بگیر دست مرا و از آب بیرون کن
که کم کم از سر و روی من آب میگذرد
خوشم که حال مرا بار بار میپرسی
ولی دروغ چه گویم ؟ خراب میگذرد
محمد خوش بین
زمان بدون تو با اضطراب میگذرد
پیادهها همه تعظیم میکنند به او
سوارهای است که پا در رکاب میگذرد
کنار تو گذر عمر را نمیفهمم
ولی جدا از تو در عذاب میگذرد
برای تا تو رسیدن چه روزهایی را
گرفتهام به حساب و کتاب ، میگذرد
بگیر دست مرا و از آب بیرون کن
که کم کم از سر و روی من آب میگذرد
خوشم که حال مرا بار بار میپرسی
ولی دروغ چه گویم ؟ خراب میگذرد
محمد خوش بین
۷۴۸
۲۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.