فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 31
ویو ا.ت
با حرف هایی که زد نرم شدم و هنگ کردم صدای هی تو مغزم پلی میشد(عاشقتم)
هنوز با بهت بهش زل زده بودم تا اومدم جوابی بدم دستش رو روی لبام گذاشت و گفت:الان ازت جوابی نمیخوام میخوام یکم در موردش فکر کنی و فردا موقع صبحانه بهم بگی
اوهومی گفتم و اتاق خارج شد
گوشیمو کنار گذاشتم و خزیدم داخل پتو و به حرفش فکر کردم من واقعا عاشقش بودم؟
این سوالی بود که تا اخر طلوع خورشید از خودم پرسیدم وقتی از جوابم مطمئن شدم بدو بدو رفتم تو اتاق کوک اصلا اهمیت ندادم ساعت چنده(اینجا ساعت4صبحه)
محکم در اتاقو باز کردم و پریدم رو تخت که کوک نقی زد و دوباره خوابید اروم اروم تکونش میدادم وقتی دیدم بیدار نمیشه وحشیانه هولش دادم و از رو تخت پرت شد پایین داداش رو هوا رفت و با صورتی قرمز از اصبانیت از روی زمین بلند شد اصلا خندمو میخواستم کنترل کنم بدتر کردم فقط میدونم قیافم برای جلوگیری از خندیدن چطور شده بود و سمتم هجوم اورد الان کاملا وزنش روم بود که با صدای بمش غرید:کوری نمیبینی ساعت چنده.....امیدوارم بهانه خوبی داشته باشی
گفتم :مگه ساعت چنده؟
روبه ساعت کنار تخت برگشتم ساعت4:02
بود گفتم:اوپس ببخشید
از روم پاشد و گفت:خوب این دفعه چون خیلی خوابم میاد میبخشمت حالا هم برو میخوام بخوابم از رو تخت پاشدم سمت در رفتم و
دستم رو حالت سوالی رو لبم گذاشتم و گفتم:میخواستم جواب اعترافت رو بدم ولی فکر کنم نمیخوای بدونی......باشه
زیر چشمی نگاش میکردم که یهو با حرفم دو متر پرید هوا که خندم گرفت ولی باز کنترل کردم که گفت:واستا ......یعنی چیزه جوابت چیه!؟
گفتم:تو که نمیخوای دیگه منم میرم بخواب خدافظ
دستمو کشید و محکم پرت شدم رو تخت و اونم روم اومد و گفت:حرفمو یک بار میگم جوابت چیه ؟
گفتم:من....من .....واقعا متاسفم جونگکوک میدونی من نمیخوام ناراحت بشی ولی خوب من.........من.........متاسفم
اروم و نا امید از روم پاشد و بالحن دعوا گفت:از اتاقم برو بیرون
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر خنده و ادامه دادم:کوک ....من....من متاسفم واقعا چون عاشق یک ادم خنگولی مثل تو شدم
قیافه کوک وادارم میکردم بازم بخندم که گفت:الان یعنی جواب مثبته یا نه؟
گفتم :برای همینه که عاسق توعه خنگ شدم
دوباره روم اومد که سنگینی وزنش روم بود گفت:اینو مثبت میگیرم
و اروم شروع کرد به بوسیدنم منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و اروم همراهی کردم بعد 5 مین ازم جدا شد و بغلم کرد و اروم تو بغلش خوابم برد
ادامه دارد.........
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
عشق تدریجی
پارت 31
ویو ا.ت
با حرف هایی که زد نرم شدم و هنگ کردم صدای هی تو مغزم پلی میشد(عاشقتم)
هنوز با بهت بهش زل زده بودم تا اومدم جوابی بدم دستش رو روی لبام گذاشت و گفت:الان ازت جوابی نمیخوام میخوام یکم در موردش فکر کنی و فردا موقع صبحانه بهم بگی
اوهومی گفتم و اتاق خارج شد
گوشیمو کنار گذاشتم و خزیدم داخل پتو و به حرفش فکر کردم من واقعا عاشقش بودم؟
این سوالی بود که تا اخر طلوع خورشید از خودم پرسیدم وقتی از جوابم مطمئن شدم بدو بدو رفتم تو اتاق کوک اصلا اهمیت ندادم ساعت چنده(اینجا ساعت4صبحه)
محکم در اتاقو باز کردم و پریدم رو تخت که کوک نقی زد و دوباره خوابید اروم اروم تکونش میدادم وقتی دیدم بیدار نمیشه وحشیانه هولش دادم و از رو تخت پرت شد پایین داداش رو هوا رفت و با صورتی قرمز از اصبانیت از روی زمین بلند شد اصلا خندمو میخواستم کنترل کنم بدتر کردم فقط میدونم قیافم برای جلوگیری از خندیدن چطور شده بود و سمتم هجوم اورد الان کاملا وزنش روم بود که با صدای بمش غرید:کوری نمیبینی ساعت چنده.....امیدوارم بهانه خوبی داشته باشی
گفتم :مگه ساعت چنده؟
روبه ساعت کنار تخت برگشتم ساعت4:02
بود گفتم:اوپس ببخشید
از روم پاشد و گفت:خوب این دفعه چون خیلی خوابم میاد میبخشمت حالا هم برو میخوام بخوابم از رو تخت پاشدم سمت در رفتم و
دستم رو حالت سوالی رو لبم گذاشتم و گفتم:میخواستم جواب اعترافت رو بدم ولی فکر کنم نمیخوای بدونی......باشه
زیر چشمی نگاش میکردم که یهو با حرفم دو متر پرید هوا که خندم گرفت ولی باز کنترل کردم که گفت:واستا ......یعنی چیزه جوابت چیه!؟
گفتم:تو که نمیخوای دیگه منم میرم بخواب خدافظ
دستمو کشید و محکم پرت شدم رو تخت و اونم روم اومد و گفت:حرفمو یک بار میگم جوابت چیه ؟
گفتم:من....من .....واقعا متاسفم جونگکوک میدونی من نمیخوام ناراحت بشی ولی خوب من.........من.........متاسفم
اروم و نا امید از روم پاشد و بالحن دعوا گفت:از اتاقم برو بیرون
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر خنده و ادامه دادم:کوک ....من....من متاسفم واقعا چون عاشق یک ادم خنگولی مثل تو شدم
قیافه کوک وادارم میکردم بازم بخندم که گفت:الان یعنی جواب مثبته یا نه؟
گفتم :برای همینه که عاسق توعه خنگ شدم
دوباره روم اومد که سنگینی وزنش روم بود گفت:اینو مثبت میگیرم
و اروم شروع کرد به بوسیدنم منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و اروم همراهی کردم بعد 5 مین ازم جدا شد و بغلم کرد و اروم تو بغلش خوابم برد
ادامه دارد.........
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
۹.۷k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.