بچها کاور فیک عوض شد گم نکنید
بچها کاور فیک عوض شد گم نکنید
.............................
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 30
ویو ا.ت
یه چیز ریزی از خاطرات از جلوی چشمم گذشت اروم گفتم: مامان
و سیاهی .................
وقتی بهوش اومدم دیدم تو اتاق کوکم بلند شدم و سمت در رفتم و اروم درو باز کردم همه با نگرانی روی مبل ها نشسته بودن
رفتم سمتشون همچی یادم اومد مامانم و لیا بدو بدو مامانمو بغل کردم و بعدش لیا و اروم کنار کنار کوک نشستم که بهم گفت:حالت خوبه ؟ چیشد یهو؟(خنده)فکر کنم بعد بیهوشی ویندوزت بالا اومده
تنه ی ارومی بهش زدم و ساکت شد
خلاصه اونشب با تمام خنده هایی که کردیم تموم شد
رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم روتینم رو انجام دادم و رفتم تو تخت داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو در واشد و کوک سرشو از لای در بیرون اورد
_میتونم بیام داخل
+اره بیا
_هوم .....خوب که پایین به حرفم گوش نمیکنی
+ها؟......کدوم حرف؟
_روی پای جین میشینی پایین نمیای هان
همینطور کا نزدیکم میشد منم بیشتر به تاج تخت میچسبیدم
که گفتم
+اولن اون داداشمه دومن هر کاری دوست دارم میکنم سومن تو قانو.......
حرفم با گذاشتن دستش روی دهانم نصفه موند
_(با لحن ا.ت)اولن بعله داداشتع ولی من شوهرتم دومن تو غلط میکنی سومن لطفا دیگه اسم قانونا رو نیار
هنوزم با تعجب بهش خیره بودم گه ادامه داد
_ات من نمیدونم تو اون موقعی که تیر خورده بودی یادته چی گفتم یانه ولی اصلا مهم نیست من هزار بارم که شده تکرار میکنم
ادامه داد:
تو مثل ترکیب بوی باران و خاکی
تو مثل مزرعه گل های بابونه ای
تو مثل اهنگی که با پیانو زده بشه زیبایی
تو مثل درختی که در پاییز برگ میریزد و در بهار سبز میشود زیبایی
تو مثل غروب و طلوع خورشیدی
تو مثل موج های دریایی
تو مثل کیلید های سفید و سیاه پیانویی
تو مثل نقاشی هستی
تومثل مونالیزا ست لبخندت
تو مثل طلوع خورشید بعد تاریکی شبی
تو مثل نسیمی در شالیزار
تو مثل بوی گل زری
تو مثل زیبایی ستارگانی
و تو مثل زمین و من مثل ماه که به دور تو میچرخد
عاشقتم
.............................
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 30
ویو ا.ت
یه چیز ریزی از خاطرات از جلوی چشمم گذشت اروم گفتم: مامان
و سیاهی .................
وقتی بهوش اومدم دیدم تو اتاق کوکم بلند شدم و سمت در رفتم و اروم درو باز کردم همه با نگرانی روی مبل ها نشسته بودن
رفتم سمتشون همچی یادم اومد مامانم و لیا بدو بدو مامانمو بغل کردم و بعدش لیا و اروم کنار کنار کوک نشستم که بهم گفت:حالت خوبه ؟ چیشد یهو؟(خنده)فکر کنم بعد بیهوشی ویندوزت بالا اومده
تنه ی ارومی بهش زدم و ساکت شد
خلاصه اونشب با تمام خنده هایی که کردیم تموم شد
رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم روتینم رو انجام دادم و رفتم تو تخت داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو در واشد و کوک سرشو از لای در بیرون اورد
_میتونم بیام داخل
+اره بیا
_هوم .....خوب که پایین به حرفم گوش نمیکنی
+ها؟......کدوم حرف؟
_روی پای جین میشینی پایین نمیای هان
همینطور کا نزدیکم میشد منم بیشتر به تاج تخت میچسبیدم
که گفتم
+اولن اون داداشمه دومن هر کاری دوست دارم میکنم سومن تو قانو.......
حرفم با گذاشتن دستش روی دهانم نصفه موند
_(با لحن ا.ت)اولن بعله داداشتع ولی من شوهرتم دومن تو غلط میکنی سومن لطفا دیگه اسم قانونا رو نیار
هنوزم با تعجب بهش خیره بودم گه ادامه داد
_ات من نمیدونم تو اون موقعی که تیر خورده بودی یادته چی گفتم یانه ولی اصلا مهم نیست من هزار بارم که شده تکرار میکنم
ادامه داد:
تو مثل ترکیب بوی باران و خاکی
تو مثل مزرعه گل های بابونه ای
تو مثل اهنگی که با پیانو زده بشه زیبایی
تو مثل درختی که در پاییز برگ میریزد و در بهار سبز میشود زیبایی
تو مثل غروب و طلوع خورشیدی
تو مثل موج های دریایی
تو مثل کیلید های سفید و سیاه پیانویی
تو مثل نقاشی هستی
تومثل مونالیزا ست لبخندت
تو مثل طلوع خورشید بعد تاریکی شبی
تو مثل نسیمی در شالیزار
تو مثل بوی گل زری
تو مثل زیبایی ستارگانی
و تو مثل زمین و من مثل ماه که به دور تو میچرخد
عاشقتم
۸.۸k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.