خودش را به آب و آتش میزد که امید به زندگی را باز دوباره ...

خودش را به آب و آتش میزد که امید به زندگی را باز دوباره به او بازگرداند...تک تک حرف هایی که می‌گفت زیبا و امید بخش بود،جان می بخشید و سرشار از طراوات بود...اما حیف که نمی‌دانست...او سالهاست که این کلمات آشنا را درک کرده...و هیچ کدام نتوانست اندکی به او امید ببخشد...
دیدگاه ها (۱)

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط