کسی چه می داند، فرار چقدر دردناک است
کسی چه میداند، فرار چقدر دردناک است
فرار از اینهمه تنهایی، از این همه دلتنگی عجیب...
حالم، حال کسیست که همه اسم بیماریاش را شنیدهاند اما لاعلاج است...
مدارا میکنم، قدم میزنم، گهگداری اشک میریزم اما راه حل را نمیدانم...
کاغذم پر شده است، قلمم خالی
نفسهایم به شماره افتادهاند
تنها رو به زمستان قدم بر میدارم
در این شهر پر از خالی
کسی منتظرم نیست
میروم، به ناکجا آباد
شاید آنجا بتوانم رویایی بسازم
از جنس من، تو...
و این رویا....
چه ترکیب دلنشینی ...
ترکیبی که حال دلم را ناب میکند..
با تو که باشم آرامش دارم
با تو بودن دوباره نفسهایم شروع میشود
و چه ترکیبی میشود وقتی تو باشی
باتو بودن را دوست دارم حتی...
#خاصترین
فرار از اینهمه تنهایی، از این همه دلتنگی عجیب...
حالم، حال کسیست که همه اسم بیماریاش را شنیدهاند اما لاعلاج است...
مدارا میکنم، قدم میزنم، گهگداری اشک میریزم اما راه حل را نمیدانم...
کاغذم پر شده است، قلمم خالی
نفسهایم به شماره افتادهاند
تنها رو به زمستان قدم بر میدارم
در این شهر پر از خالی
کسی منتظرم نیست
میروم، به ناکجا آباد
شاید آنجا بتوانم رویایی بسازم
از جنس من، تو...
و این رویا....
چه ترکیب دلنشینی ...
ترکیبی که حال دلم را ناب میکند..
با تو که باشم آرامش دارم
با تو بودن دوباره نفسهایم شروع میشود
و چه ترکیبی میشود وقتی تو باشی
باتو بودن را دوست دارم حتی...
#خاصترین
۸.۴k
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.