ما به امید آینده زندگی می کنیم؛ به امید «فردا»، «بعدها»،
ما به امید آینده زندگی میکنیم؛ به امید «فردا»، «بعدها»، «هنگامی که دستت به جایی بند شد»، «وقتی پا به سن گذاشتی خودت میفهمی». این تردیدها دلپذیرند زیرا همگی به مرگ میانجامند، چون سرانجام روزی فرا میرسد که انسان جوانی خود را در مییابد و میگوید سی ساله شده است. درست در همین هنگام است که خود را در موقعیت زمانی میبیند، در آن جایگزین میشود، در مییابد که دیگر باید خط منحنی را بپیماید، به زمان وابسته شده است و میانهی گرداب هراس، بدترین دشمن خود را شناسایی میکند. فردا، او آرزوی فردا را دارد در حالی که باید با تمامی وجودش از آن بگریزد و این عصیان نفسانی همان پوچ است.
- بخشی از کتابِ، افسانه سیزف.
- بخشی از کتابِ، افسانه سیزف.
۶.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.